impacted

/ˈɪmˌpæktəd//ɪmˈpæktɪd/

معنی: بهم چسبیده، تحت فشار، باهم جوش خورده، باهم جمع شده، کار گذاشتهشده، میان چیزی گیر کرده
معانی دیگر: هم فشرده، درهم چپانده، گیرافتاده، (دندان پزشکی - دندانی که به خاطر تنگی جا و غیره نمی تواند دربیاید) دندان گیر کرده، باهم جوش خورده مثل انتهای استخوانهای شکسته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: forced closely into.

(2) تعریف: of a tooth, unable to break through the skin because of confinement by bone.

جمله های نمونه

1. a substance impacted in the upper intestine
ماده ای که در روده ی فوقانی گیر کرده

2. the mule lay impacted in the mud
قاطر دراز به دراز در گل گیر افتاده بود.

3. The embargo impacted on export revenues.
[ترجمه گوگل]تحریم بر درآمدهای صادراتی تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]تحریم بر درآمده ای صادراتی تاثیر گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The soldier impacted his sword into the ground.
[ترجمه گوگل]سرباز شمشیر خود را به زمین زد
[ترجمه ترگمان]سرباز شمشیرش را به زمین چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The company's performance was impacted by the high value of the pound.
[ترجمه گوگل]عملکرد شرکت تحت تاثیر ارزش بالای پوند قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]عملکرد شرکت تحت تاثیر ارزش بالای پوند قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Falling export rates have impacted the country's economy quite considerably.
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ صادرات به طور قابل توجهی بر اقتصاد کشور تأثیر گذاشته است
[ترجمه ترگمان]کاهش نرخ های صادرات به طور قابل توجهی بر اقتصاد کشور تاثیر گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her father's death impacted greatly on her childhood years.
[ترجمه گوگل]مرگ پدرش تاثیر زیادی بر دوران کودکی او گذاشت
[ترجمه ترگمان]مرگ پدرش در دوران کودکی او به شدت تحت تاثیر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And carrots which looked like impacted wisdom teeth crossed with a fantasy of Edgar Allan Poe's.
[ترجمه گوگل]و هویج‌هایی که شبیه دندان‌های عقل نهفته به نظر می‌رسیدند با فانتزی ادگار آلن پو تلاقی کردند
[ترجمه ترگمان]و هویج که شبیه به دندان های خرد شده بود با خیال پردازی از ادگار آلن پو مقایسه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In September a second Luna spacecraft impacted on the near side of the moon.
[ترجمه گوگل]در سپتامبر، دومین فضاپیمای لونا به سمت نزدیک ماه برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]در ماه سپتامبر یک سفینه فضایی لونا در نزدیکی ماه تحت تاثیر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Surging crowds impacted the theatre.
[ترجمه گوگل]ازدحام جمعیت بر تئاتر تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]جمعیت surging بر تئاتر تاثیر گذاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Revision costs impacted both unit cost and cost as a percentage of sales.
[ترجمه گوگل]هزینه های تجدید نظر بر هزینه واحد و هزینه به عنوان درصدی از فروش تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]هزینه های بازبینی بر هزینه واحد و هزینه به عنوان درصدی از فروش اثر گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The main factor lead to impacted teeth was insufficient interdentium.
[ترجمه گوگل]عامل اصلی منجر به نهفتگی دندان بین دندانی ناکافی بود
[ترجمه ترگمان]عامل اصلی منجر به دندان های فشرده شد ناکافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Conclusions:The inversely impacted central incisors in the maxillae could be aligned by orthodontic operation. The teeth need not be extracted.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: دندان‌های ثنایای مرکزی فک بالا با نهفته معکوس می‌توانند با عمل ارتودنسی هماهنگ شوند دندان ها نیازی به کشیدن ندارند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: برعکس، دندان های پیشین تاثیر معکوس در the می توانند با عملیات orthodontic تراز شوند نیازی نیست که این دندان ها استخراج شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Impacted tooth is a common disease in dental clinics.
[ترجمه گوگل]دندان نهفته یک بیماری شایع در کلینیک های دندانپزشکی است
[ترجمه ترگمان]دندان impacted یک بیماری شایع در کلینیک های دندان پزشکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Objective To evaluate the effect of autotransplantation impacted anterior tooth and premolar.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی تاثیر اتوپیوند نهفته دندان قدامی و پرمولر
[ترجمه ترگمان]هدف ارزیابی تاثیر of بر دندان قدامی و دندان قدامی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهم چسبیده (صفت)
concrete, adherent, impacted

تحت فشار (صفت)
impacted, beneath

با هم جوش خورده (صفت)
impacted

با هم جمع شده (صفت)
impacted

کار گذاشته شده (صفت)
impacted

میان چیزی گیر کرده (صفت)
impacted

انگلیسی به انگلیسی

• wedged in firmly, embedded; pressed tightly together; overcrowded; of a tooth which is unable to fully erupt (dentistry)
an impacted tooth is unable to grow through your gum properly.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : impact
✅️ اسم ( noun ) : impact
✅️ صفت ( adjective ) : impacted / impactful
✅️ قید ( adverb ) : _
درهم تنیده

بپرس