immovably


بطور ثابت، چنانکه نتوان جنبش داد، با استوارى، پایدارانه

جمله های نمونه

1. Real property is land and things immovably attached to the land.
[ترجمه گوگل]مال غیر منقول عبارت است از زمین و اشیاء غیرمنقول متصل به زمین
[ترجمه ترگمان]املاک و مستغلات، زمین و اشیا به زمین متصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It rose as a monument to human ingenuity immovably firm.
[ترجمه گوگل]به عنوان یادبودی برای نبوغ بشری به‌طور بی‌حرکتی برخاست
[ترجمه ترگمان]این کتاب به عنوان یک بنای یادبود به نبوغ و نبوغ انسانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some ways are applied to oasis appraisement immovably and are perfected or improved.
[ترجمه گوگل]برخی از راه‌ها برای ارزیابی واحه به‌طور بی‌حرکت اعمال می‌شوند و تکمیل یا بهبود می‌یابند
[ترجمه ترگمان]برخی از روش ها برای واحه appraisement مورد استفاده قرار می گیرند و تکمیل یا بهبود می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the sky hawks hung motionless with outspread wings, their eyes fixed immovably on the grass below.
[ترجمه گوگل]در آسمان، شاهین‌ها بی‌حرکت با بال‌های باز آویزان بودند و چشمانشان بی‌حرکت به علف‌های زیرین خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]در آسمان، بازها با بال های گسترده بی حرکت بر زمین آویخته بودند، چشمانشان به روی علف ها خیره مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Every part of him, even his head, was held immovably.
[ترجمه گوگل]تک تک اعضایش حتی سرش بی حرکت نگه داشته شده بود
[ترجمه ترگمان]هر قسمتی از او، حتی سرش بی حرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• fixedly, firmly; unchangeably, unalterably; inflexibly, in an unyielding manner

پیشنهاد کاربران

بپرس