immortal

/ˌɪˈmɔːrtl̩//ɪˈmɔːtl̩/

معنی: جاوید، ابدی، فنا ناپذیر، جاویدان، لازال
معانی دیگر: جاودان، جاودانی، نا اسپر، مرگ ناپذیر، امرداد، لایزال، نامیرا، پردوام، پایا، همیشگی، دارای شهرت ابدی، جاوید نام، پرآوازه، پاینده، موجود جاوید، (جمع) خدایان یونان و روم باستان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not subject to death or decay; living forever.
مترادف: deathless, eternal, everlasting, imperishable, undying
متضاد: mortal
مشابه: abiding, endless, enduring, indestructible, perennial, perpetual

(2) تعریف: enduring in fame or memory.
مترادف: deathless, eternal, everlasting, imperishable, undying
مشابه: abiding, endless, enduring, immutable, indestructible, perennial, perpetual

- the immortal words of the poets
[ترجمه گوگل] سخنان جاودانه شاعران
[ترجمه ترگمان] کلمات جاویدان شاعران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- immortal deeds
[ترجمه گوگل] اعمال جاودانه
[ترجمه ترگمان] اعمال فناناپذیر!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: immortally (adv.)
(1) تعریف: a being who is not subject to death or decay.
متضاد: mortal
مشابه: deity, demigod, divinity, god, goddess

(2) تعریف: a person of lasting fame.
مشابه: demigod, giant, idol, legend, titan

(3) تعریف: (pl.) the gods of Greek and Roman mythology.
مترادف: deities, divinities, gods
مشابه: demigods, pantheon, Titans

جمله های نمونه

1. his immortal longings
آرزوهای همیشگی او

2. the immortal poet
شاعر جاوید نام

3. god is immortal
خداوند جاودان است.

4. existance and realm that is immortal
(ناصرخسرو) بقایی و ملکی که نا اسپری است

5. we are all mortal, only you are immortal
ما همه فانی و بقا بس تو راست.

6. He is immortal not because he alone among creatures has an inexhaustible 7voice, but because he has a soul, a spirit capable of compassion 8and sacrifice9 and endurance.
[ترجمه گوگل]او جاودانه است نه به این دلیل که تنها در میان مخلوقات دارای 7 صدای پایان ناپذیر است، بلکه به این دلیل که دارای روح و روحی است که قادر به شفقت 8 و فداکاری 9 و استقامت است
[ترجمه ترگمان]او جاودانه است، نه به این خاطر که تنها او در میان موجوداتی دارای یک صدا پایان ناپذیر است، بلکه به این خاطر که روحی دارد، روحی که قادر به رحم و شفقت و استقامت و استقامت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He believed his immortal soul was in peril.
[ترجمه گوگل]او معتقد بود روح جاودانه اش در خطر است
[ترجمه ترگمان]او اعتقاد داشت که روح فناناپذیر او در خطر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The priest said he was endangering his immortal soul.
[ترجمه گوگل]کشیش گفت که روح جاودانه اش را به خطر می اندازد
[ترجمه ترگمان]کشیش گفت که روح فناناپذیر او را به خطر می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Someone believed that the soul is immortal.
[ترجمه گوگل]شخصی معتقد بود که روح جاودانه است
[ترجمه ترگمان]یک نفر اعتقاد داشت که روح جاویدان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We accused him of immortal conduct toward her.
[ترجمه گوگل]ما او را به رفتار جاودانه با او متهم کردیم
[ترجمه ترگمان]ما او را از رفتار immortal نسبت به او متهم کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The pharaohs were considered gods and therefore immortal.
[ترجمه گوگل]فراعنه خدایان و در نتیجه جاودانه محسوب می شدند
[ترجمه ترگمان]فرعون به عنوان خدایان مورد توجه قرار گرفته بودند و به خاطر همین فنا ناپذیر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the immortal words of Henry Ford, 'If it ain't broke, don't fix it. '
[ترجمه گوگل]به قول فناناپذیر هنری فورد، "اگر خراب نشد، تعمیرش نکن " '
[ترجمه ترگمان]با کلمات جاویدان هنری فورد، اگر نشکسته باشد، آن را درست نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They believe the soul is immortal, grounding this belief on the Divine nature of the human spirit.
[ترجمه گوگل]آنها معتقدند روح فناناپذیر است، و این اعتقاد را بر اساس ماهیت الهی روح انسان استوار می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها معتقدند که روح فناناپذیر است و این اعتقاد به طبیعت الاهی روح انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Plato believed that the soul is immortal.
[ترجمه گوگل]افلاطون معتقد بود که روح جاودانه است
[ترجمه ترگمان]افلاطون معتقد بود که روح فناناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The soul is immortal.
[ترجمه گوگل]روح جاودانه است
[ترجمه ترگمان]روح فناناپذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. In the immortal words of Samuel Goldwyn, "Include me out".
[ترجمه گوگل]به قول جاودانه ساموئل گلدوین، "من را از آن خارج کن"
[ترجمه ترگمان]در کلمات فناناپذیر ساموئل Goldwyn، \"من را بیرون بیاورید\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جاوید (صفت)
eternal, immortal

ابدی (صفت)
permanent, perennial, eternal, perdurable, perpetual, everlasting, immortal, sempiternal, uncreated

فنا ناپذیر (صفت)
eternal, immortal, undying, indestructible

جاویدان (صفت)
immortal

لازال (صفت)
immortal

انگلیسی به انگلیسی

• being which will live forever and never die; one whose fame will last for all time
deathless, undying, eternal, everlasting; lasting for all time, eternally remembered
someone or something that is immortal, is famous and will be remembered for a long time.
in stories, someone who is immortal lives for ever.

پیشنهاد کاربران

گارد جاویدان
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : immortalize
✅️ اسم ( noun ) : immortal / immortality / immortalist
✅️ صفت ( adjective ) : immortal
✅️ قید ( adverb ) : _
immortal= نامیرا ( به معنی نامُردنی ) ، نامُردشَوا
immortality = نامیرایی
immortals = نامیران
immortalize = نامیراستن ( فعل )
immortalized = نامیراسته، نامیرایده ( نامیراشده )
immortalizer = نامیراگر
...
[مشاهده متن کامل]

immortalizing = نامیراستن ( اسم فعل )
immortalization = نامیراستن سازی ( فرآیند نامیرا کردن )

بی زوال. [زَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی زوال ) دایم. همیشگی. باقی. مستمر. زایل نشدنی. جاوید. جاویدان. بدون تغییر. تغییرناپذیر. ابدی و دائمی. ( ناظم الاطباء ) :
یکی را مباد عزل یکی را مباد غم
یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار.
...
[مشاهده متن کامل]

فرخی.
باد عمرت بی زوال و باد عزت بیکران
باد سعدت بی نحوست باد شهدت بی شرنگ.
منوچهری.
می بخشد به او به آنچه آماده کرده است جهت او از قسم راحت و کرامت و بودن در مقام ابدی بی زوال. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) .
آنست بی زوال سرای ما
والا و خوب و پرنعم و آلا.
ناصرخسرو.
اگردارد جواب آن سؤال او
رسد اندر سرای بی زوال او.
ناصرخسرو.
عمر فانی را بدین در کار بند
تا بیابی عمر و ملک بی زوال.
ناصرخسرو.
اگر شکرکردی بدین ملک و مال
بمالی و ملکی رسی بی زوال.
سعدی.
گفتش ای شاه جهان بی زوال
فهم کژ کرد و نمود او را خیال.
مولوی.

نامیرا
( در زبان کردی ) هه رمان.
eternal
everlasting
همیشگی - جاودانه
فنا ناپذیر

بپرس