immoderation


معنی: زیاده روی، زیادتی، بی اعتدالی
معانی دیگر: زیاده روی، بی اعتدالی، زیادتی

جمله های نمونه

1. Immoderation young declaration, angular with sharp young outlook.
[ترجمه گوگل]بی اعتدالی اعلامیه جوان، زاویه دار با نگاه جوان تیز
[ترجمه ترگمان]یک اعلان جوان، زاویه ای با دید جوان تیز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Once we fall, however slightly, into immoderation, momentum gathers and we can be lost to whim.
[ترجمه گوگل]به محض اینکه، هرچند اندک، در بی‌اعتدالی قرار می‌گیریم، شتاب جمع می‌شود و می‌توانیم در هوس گم شویم
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنگامی که ما به سرعت به سوی immoderation حرکت می کنیم، نیروی حرکتی جمع آوری می شود و ما می توانیم به میل خود از دست بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Those heady days are now over, and we have now entered "the great immoderation. "
[ترجمه گوگل]آن روزهای پر هیاهو اکنون به پایان رسیده است و ما اکنون وارد "بی اعتدالی بزرگ" شده ایم
[ترجمه ترگمان]اکنون این روزه ای سخت به پایان رسیده و ما اکنون وارد \"the بزرگ\" شده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Chen Jie in a bid to each painting showing a variety of information, indicating the nature of immoderation, the complicated composition of his work is daunting.
[ترجمه گوگل]چن جی در تلاش برای هر نقاشی که اطلاعات متنوعی را نشان می دهد، که نشان دهنده ماهیت بی اعتدالی است، ترکیب پیچیده کار او دلهره آور است
[ترجمه ترگمان]چن Jie در تلاش برای هر نقاشی مجموعه ای از اطلاعات را نشان می دهد که نشان می دهد ماهیت of، ترکیب پیچیده کار او daunting است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Conclusions The analysis on common intramuscular complications, can keep immoderation of patients for lower level, and increase the p. . .
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری تجزیه و تحلیل بر روی عوارض شایع عضلانی، می تواند بی اعتدالی بیماران را در سطح پایین تر نگه دارد و میزان p را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری تجزیه و تحلیل در رابطه با پیچیدگی های intramuscular، می تواند immoderation بیمار را برای سطح پایین تر نگه دارد و p را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Theophilos was an important emperor about whom we know all too little; the iconophile sources condemn him thoroughly, while some modern authorities praise him with the same immoderation.
[ترجمه گوگل]تئوفیلوس امپراتور مهمی بود که ما اطلاعات کمی درباره او داریم منابع نمادین او را کاملاً محکوم می کنند، در حالی که برخی از مقامات مدرن او را با همان بی اعتدالی تحسین می کنند
[ترجمه ترگمان]Theophilos امپراطور مهمی بود که ما همه آن ها را بسیار کم می شناسیم؛ منابع iconophile او را به طور کامل محکوم می کنند، در حالی که برخی از مقامات مدرن او را با همین immoderation تحسین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیاده روی (اسم)
exceeding, self-indulgence, indulgence, extravagance, surfeit, immoderation, intemperance, ultraism

زیادتی (اسم)
excess, surplus, residue, immoderation

بی اعتدالی (اسم)
excess, inclemency, extravagance, immoderation, intemperance, immoderacy, nimiety

انگلیسی به انگلیسی

• exaggeration, excessiveness, lack of moderation

پیشنهاد کاربران

بپرس