immoderate

/ɪˈmɒdərət//ɪˈmɒdərət/

معنی: زیاد، بی اعتدال
معانی دیگر: نامیانه رو، نامعتدل، ناملایم، افراطی، تندرو، زیاده، بی بندوبار، زیاده رو، اهل زیاده روی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: immoderately (adv.), immoderateness (n.), immoderation (n.)
• : تعریف: beyond reasonable or appropriate limits; excessive.
متضاد: moderate, modest, temperate
مشابه: excess, exorbitant, extravagant, extreme, unreasonable

- immoderate desires
[ترجمه گوگل] خواسته های بی حد و حصر
[ترجمه ترگمان] آرزوهای immoderate،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. immoderate drinking ruined his health
زیاده روی در میخوارگی سلامتی او را تباه کرد.

2. he is immoderate in everything he does
او در هر کاری که می کند افراطی است.

3. He launched an immoderate tirade on Turner.
[ترجمه گوگل]او یک طناز بی‌اعتدال بر روی ترنر به راه انداخت
[ترجمه ترگمان]سخنرانی immoderate را در Turner آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dinah would contract such an immoderate attachment to her scoured tin.
[ترجمه گوگل]دینا چنین وابستگی نامتعادلی به قلع شسته شده اش می گرفت
[ترجمه ترگمان]Dinah چنین پیوند immoderate را با آن تکه حلبی پاک می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A negotiation with Jordan, less immoderate and free of any influence, was more hopeful.
[ترجمه گوگل]مذاکره با اردن، کمتر بی‌اعتدال و عاری از هرگونه نفوذ، امیدوارکننده‌تر بود
[ترجمه ترگمان]مذاکره با اردن، کم تر از حد و عاری از هرگونه نفوذ، امیدوار کننده تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Immoderate international tax competition is vicious and harmful.
[ترجمه گوگل]رقابت بین المللی مالیاتی بی رویه شرورانه و مضر است
[ترجمه ترگمان]رقابت بین المللی مالیاتی فاسد و مضر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Their demands might be immoderate.
[ترجمه گوگل]خواسته های آنها ممکن است غیرمنتظره باشد
[ترجمه ترگمان]خواسته های آن ها ممکن است بیش از حد معمول باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He knew he was immoderate.
[ترجمه گوگل]او می دانست که بی اعتدال است
[ترجمه ترگمان]می دانست که بیش از حد معمول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In 1761 J. Hill associated cancer of the nasal passages with the immoderate use of snuff.
[ترجمه گوگل]در سال 1761، جی هیل، سرطان مجرای بینی را با استفاده بی رویه از انفیه مرتبط کرد
[ترجمه ترگمان]در ۱۷۶۱ J (هیل)سرطان مربوط به مجاری بینی را با استفاده بیش از حد انفیه مرتبط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Although Leapor accepts that many women are guilty of inconstancy and immoderate behaviour, she none the less holds out the prospect of transformation.
[ترجمه گوگل]اگرچه لیپور می پذیرد که بسیاری از زنان به دلیل بی ثباتی و رفتار نامتعادل گناهکار هستند، اما او چشم انداز دگرگونی را پیش بینی می کند
[ترجمه ترگمان]هر چند که Leapor قبول می کند که بسیاری از زنان به خاطر رفتار inconstancy و افراطی گناهکار شناخته می شوند، اما هیچ یک از آن ها چشم انداز تغییر را درک نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Already the tragic discovery of a yellow-suited body among the pinnacles has led to furious and immoderate speculation in the national press.
[ترجمه گوگل]پیش از این نیز کشف غم انگیز جسدی با کت و شلوار زرد در میان قله ها به گمانه زنی های خشمگین و نامتعادل در مطبوعات ملی منجر شده است
[ترجمه ترگمان]کشف مصیبت بار جسم زرد رنگ در میان قله های بزرگ منجر به گمانه زنی های شدید و زیاده از حد در مطبوعات ملی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Among a growing minority there was a tendency to immoderate attacks on selectors and, increasingly, Martin Crowe's leadership.
[ترجمه گوگل]در میان یک اقلیت رو به رشد تمایل به حملات بی‌اعتدال به انتخاب کنندگان و به طور فزاینده‌ای به رهبری مارتین کرو وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در میان اقلیتی که در حال رشد بودند گرایش به حملات زیاد به selectors وجود داشت و به طور فزاینده ای رهبری مارتین کرو را بر عهده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His successor, Ben Bernanke, did best to allay fears of an immoderate slowdown.
[ترجمه گوگل]جانشین او، بن برنانکه، تمام تلاش خود را کرد تا ترس از کندی نامتعادل را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]به گفته بن برنانک، جانشین وی، ترس از slowdown immoderate را کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Also, one step in"Step Algorithm", which takes off one unit of bandwidth away from the virtual path with lowest CBP in the whole network, is explained to be immoderate.
[ترجمه گوگل]همچنین یک گام در "الگوریتم گام" که یک واحد پهنای باند را از مسیر مجازی با کمترین CBP در کل شبکه دور می کند، غیرمتوسط ​​توضیح داده شده است
[ترجمه ترگمان]همچنین، یک گام در \"مرحله گام\"، که یک واحد پهنای باند را از مسیر مجازی با پایین ترین سطح در کل شبکه از مسیر مجازی حذف می کند، توضیح داده می شود تا افراطی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زیاد (صفت)
wide, great, numerous, liberal, manifold, high, thick, vast, rife, heavy, generous, intense, extortionate, copious, fulsome, populous, immane, immoderate, superabundant, supererogatory

بی اعتدال (صفت)
intemperate, immoderate, inclement

تخصصی

[ریاضیات] بیش از حد، افراطی

انگلیسی به انگلیسی

• excessive, extreme, exaggerated, not moderate
immoderate is used to describe people, behaviour, or beliefs that are considered to be too extreme; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم mod
📌 این ریشه، معادل "measure, method, manner" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "measure, method, manner" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 Modicum: A small measure or amount
🔘 Moderation: A manner of being balanced, not excessive
🔘 Accommodation: The method of making something suitable
🔘 Immoderate: Beyond reasonable limits, excessive measure
🔘 Immodest: Lacking modesty, showing excessive self - importance
🔘 Immodestly: Acting in a manner lacking modesty
🔘 Immodesty: A trait of excessive vanity or conceit
🔘 Modal: Relating to a manner or method of occurrence
🔘 Modality: A classification based on the necessity or possibility of something
🔘 Mode: The manner or method of doing something
🔘 Model: A plan created based on a specific method
🔘 Modem: A device used to connect computers through a method of modulation and demodulation
🔘 Moderate: To preside or guide within reasonable limits
🔘 Moderator: A substance that moderates, or slows, the speed of neutrons
🔘 Modern: Characteristic of the current period or method in art, literature, and architecture
🔘 Modesty: Freedom from vanity or excessive self - importance
🔘 Modification: The act of changing or adjusting something to a new manner
🔘 Modifier: A word that qualifies or alters the meaning of a noun or verb
🔘 Modify: To change or lessen the severity of something
🔘 Modish: In the current manner or fashion
🔘 Modulate: To change or adjust the key in music

افراطی . زیاد از حد. خارج از اعتدال
مترادف: EXCESSIVE
مثال:
an immoderate lovesick.
یک بیمار عشق ( دلباخته ) افراطی
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Exceeding normal limits; excessive or extreme 🚫
🔍 مترادف: Excessive
✅ مثال: His immoderate consumption of junk food led to health problems.
غیر منتظره
بی حساب وکتاب
زیاده‎رو
بیش از حد

بپرس