immobilized

جمله های نمونه

1. lack of fuel immobilized the enemy
نداشتن سوخت دشمن را از حرکت بازداشت.

2. our planes were immobilized by bad weather
هوای بد هواپیماهای ما را از پرواز بازداشت.

انگلیسی به انگلیسی

• made unable to move, rendered stationary

پیشنهاد کاربران

ازکارافتاده
ناکارآمد
ساکن شده
تثبیت شده و بدون تحرک
بدون حرکت، no movement
تثبیت شده
ثابت شده

بپرس