immobility

/ˌɪmoˈbɪləti//ˌɪməˈbɪlɪti/

معنی: عدم تحرک، بی حرکتی، بی جنبشی
معانی دیگر: عدم تحرک، بی جنبشی، بیحرکتی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or condition of being incapable of being moved.

(2) تعریف: the state or condition of not moving or being motionless.

- We were deceived by their immobility into thinking they were asleep.
[ترجمه سعید] بستری بودن
|
[ترجمه گوگل] ما با بی تحرکی آنها فریب خوردیم و فکر می کردیم آنها خواب هستند
[ترجمه ترگمان] ما آن ها را فریب داده بودیم و به فکر فرو رفتن آن ها در خواب بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Again, the pain locked me into immobility.
[ترجمه گوگل]دوباره درد مرا در بی حرکتی حبس کرد
[ترجمه ترگمان]دوباره، درد مرا به بی حرکتی فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hyde maintained the rigid immobility of his shoulders.
[ترجمه گوگل]هاید بی تحرکی سفت و سخت شانه هایش را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان]هاید immobility بی حرکت و بی حرکت شانه هایش را نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Victims lay wasting away, yet heavy in their immobility.
[ترجمه گوگل]قربانیان بی‌حرکت دراز کشیده بودند، اما بی‌حرکتشان سنگین بود
[ترجمه ترگمان]قربانی ها به هدر رفتن، با این حال در سکون و سکون شان خیلی سنگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In a split second of surprised immobility, Grant saw the deadly muzzle come to bear on him.
[ترجمه گوگل]گرانت در کسری از ثانیه بی تحرکی غافلگیرانه، پوزه کشنده را دید که به او برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]در کسری از ثانیه سکون و سکون، جناب گرانت دید که پوزه مرگبار بر او چیره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Little wonder patients held captive by their immobility were fearful.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که بیمارانی که به دلیل بی حرکتی اسیر شده بودند، ترسیده بودند
[ترجمه ترگمان]patients که در آن سکون و سکون خود اسیر شده بودند از ترس و وحشت اسیر شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Then they break out of this immobility into a frenzy of activity.
[ترجمه گوگل]سپس آنها از این بی حرکتی خارج می شوند و به جنون فعالیت می پردازند
[ترجمه ترگمان]آن وقت آن ها از این سکون و سکون خارج می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. NEW point of immobility in the stars.
[ترجمه گوگل]نقطه جدید بی حرکتی در ستاره ها
[ترجمه ترگمان]نقطه جدید بی حرکتی در ستارگان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What causes the risk is immobility.
[ترجمه گوگل]آنچه باعث این خطر می شود بی حرکتی است
[ترجمه ترگمان]چه چیزی باعث عدم وجود خطر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This decentralized economic system relied on the legal immobility of the serf.
[ترجمه گوگل]این نظام اقتصادی غیرمتمرکز بر عدم تحرک قانونی رعیت تکیه داشت
[ترجمه ترگمان]این نظام اقتصادی غیرمتمرکز بر بی حرکتی قانونی سرف استوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Standing in immobility, the child seemed to make a silent protest.
[ترجمه گوگل]کودک در حال بی حرکتی به نظر می رسید که اعتراضی بی سر و صدا کرد
[ترجمه ترگمان]بچه به نظر می رسید که در سکون و سکون ایستاده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Risk factors for development of pressure ulcers include immobility, incontinence, and nutritional deficits.
[ترجمه گوگل]عوامل خطر برای ایجاد زخم فشاری عبارتند از: بی حرکتی، بی اختیاری و کمبودهای تغذیه ای
[ترجمه ترگمان]عوامل خطر برای توسعه زخم فشار عبارتند از سکون، بی اختیاری و کسری غذایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This natural protective reaction needs to be discouraged after surgery to avoid the complications of immobility.
[ترجمه گوگل]این واکنش محافظتی طبیعی باید پس از جراحی برای جلوگیری از عوارض بی حرکتی متوقف شود
[ترجمه ترگمان]این واکنش حفاظتی طبیعی بعد از جراحی باید دلسرد شود تا از پیچیدگی های بی حرکتی اجتناب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her feet were lodged in wide black-barred shoes and in their immobility gave the impression of being clamped to the carpet.
[ترجمه گوگل]پاهای او در کفش‌های میله‌دار مشکی پهنی فرو رفته بود و در بی‌حرکتی خود این حس را می‌داد که به فرش چسبیده است
[ترجمه ترگمان]پاهایش در کفش های گشاد شده مشکی چسبانده شده بود و در بی حرکتی این احساس را داشت که به فرش می چسبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was suggested that the injury of laryngeal nerve should be considered to be the cause of vocal cord immobility following endotracheal intubation besides cricoarytenoid joint dislocation.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شد که آسیب عصب حنجره علاوه بر دررفتگی مفصل کریکوآریتنوئید، علت بی حرکتی تارهای صوتی به دنبال لوله گذاری داخل تراشه باشد
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد شد که آسیب عصب laryngeal به دلیل immobility vocal پس از intubation endotracheal علاوه بر جابجایی مشترک cricoarytenoid، در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم تحرک (اسم)
immobility, immobilization

بی حرکتی (اسم)
otiosity, quiescence, stagnancy, inaction, quiescency, immobility, immovability

بی جنبشی (اسم)
immobility, immovability

انگلیسی به انگلیسی

• inability to move; quality of being fixed in place; stillness, lack of movement

پیشنهاد کاربران

بی تحرکی، سکون، ثابت بودن
when land, labour, or capital cannot be easily moved from one kind of use or employment to another, for example when skilled workers cannot be easily employed in another job that uses different skills

بپرس