immersion

/ˌɪˈmɜːrʒən//ɪˈmɜːʃn̩/

معنی: غسل، غوطه وری
معانی دیگر: (در آبگونه) فرو روی، زیرآب رفتگی، آب فرویی، غسل ارتماسی، ارتماس

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of immersing or being immersed, or the condition of being immersed.
مشابه: preoccupation

(2) تعریف: baptism by submerging a person's entire body in water.

جمله های نمونه

1. the immersion of his hand in the icy water made him shudder
فرو بردن دستش در آب یخ،او را به لرزه انداخت.

2. Immersion in cold water resulted in rapid loss of heat.
[ترجمه گوگل]غوطه ور شدن در آب سرد منجر به از دست دادن سریع گرما می شود
[ترجمه ترگمان]آب سرد در آب سرد منجر به از دست رفتن سریع گرما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The wood had become swollen from prolonged immersion.
[ترجمه گوگل]چوب از غوطه ور شدن طولانی مدت متورم شده بود
[ترجمه ترگمان]چوب از غوطه وری طولانی متورم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are also special timers for single-element immersion heaters.
[ترجمه گوگل]همچنین تایمرهای ویژه ای برای بخاری های غوطه وری تک عنصری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]همچنین تایمر مخصوص برای گرم کن های مخصوص تک عنصر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A timer can be fitted to an immersion heater so that it comes on at specified times of the day.
[ترجمه گوگل]می توان یک تایمر را روی بخاری غوطه وری نصب کرد تا در ساعات مشخصی از روز روشن شود
[ترجمه ترگمان]یک تایمر می تواند برای یک گرم کن در زمان مشخص شده نصب شود تا در زمان مشخص شده در روز روشن شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Was this the kind of total immersion in another person which Mortimer Harrison had undergone, in his unhealthy infatuation with her?
[ترجمه گوگل]آیا این همان غوطه ور شدن کامل در شخص دیگری بود که مورتیمر هریسون در شیفتگی ناسالمش به او دچارش شده بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا این نوع تجمع در شخص دیگری بود که دکتر مورتیمر در عشق unhealthy نسبت به او متحمل شده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Contrary to expectations, immersion in water results in very high prolonged uptake, without equilibrium after many years.
[ترجمه گوگل]بر خلاف انتظارات، غوطه ور شدن در آب منجر به جذب طولانی مدت بسیار بالا و بدون تعادل پس از سال ها می شود
[ترجمه ترگمان]برخلاف انتظارات، غوطه وری در آب در جذب بسیار بالا، بدون تعادل بعد از چندین سال، منجر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I used my handy immersion blender, being careful to leave some chunks intact.
[ترجمه گوگل]من از مخلوط کن غوطه وری دستی خود استفاده کردم و مراقب بودم که چند تکه دست نخورده باقی بماند
[ترجمه ترگمان]از مخلوط کن handy استفاده کردم و مراقب بودم که بعضی از تکه های بزرگ را دست نخورده باقی بگذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't fit an immersion heater boss to an indirect self-priming cylinder.
[ترجمه گوگل]باس بخاری غوطه وری را به سیلندر خود پراینگ غیرمستقیم متصل نکنید
[ترجمه ترگمان]با یک محفظه خلا در یک سیلندر خود آماده سازی غیر مستقیم جا به جا نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Kerosene immersion heaters were supposed to keep the water boiling to sterilize our mess gear.
[ترجمه گوگل]بخاری های غوطه وری نفت سفید قرار بود آب را در حال جوش نگه دارند تا وسایل آشفته ما را استریل کنند
[ترجمه ترگمان]نفتی نفتی نفتی باید آب جوش را نگه دارند تا لوازم mess را پر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Dear Deceit explores the consequences of our immersion in this type of fictional convention.
[ترجمه گوگل]The Dear Deceit عواقب غوطه ور شدن ما در این نوع قراردادهای داستانی را بررسی می کند
[ترجمه ترگمان]فریب عزیز نتایج of ما در این نوع از کنوانسیون خیالی را بررسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Immersion heater spanner Electric immersion heaters fit into a large screwed boss on the top or side of a hot water cylinder.
[ترجمه گوگل]آچار بخاری غوطه‌وری بخاری‌های غوطه‌وری برقی در یک باس بزرگ پیچ‌دار در بالا یا کنار یک سیلندر آب گرم قرار می‌گیرند
[ترجمه ترگمان]Immersion گرم کن الکتریکی به صورت heaters در قسمت فوقانی یا پهلوی یک سیلندر آب داغ نصب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You can hire the correct immersion heater spanner, but their cheapness probably makes buying one a better answer.
[ترجمه گوگل]شما می توانید آچار بخاری غوطه وری صحیح را استخدام کنید، اما ارزان بودن آنها احتمالاً باعث می شود که خرید یک پاسخ بهتر باشد
[ترجمه ترگمان]شما می توانید عبارت صحیح را با استفاده از آچار گرم کن مناسب استخدام کنید، اما به احتمال زیاد cheapness آن ها را به یک جواب بهتر تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Celtic Church apparently deemed one immersion sufficient, while Rome demanded three.
[ترجمه گوگل]کلیسای سلتیک ظاهراً یک غوطه وری را کافی می دانست، در حالی که روم سه غوطه وری را خواستار بود
[ترجمه ترگمان]ظاهرا کلیسای سلتیک در آن زمان که رم سه نفر را تقاضا کرده بود، یک غوطه وری کافی تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غسل (اسم)
ablution, wash, dip, immersion, soaking

غوطه وری (اسم)
immersion, diving, plunging

تخصصی

[عمران و معماری] غوطه وری - شناوری
[نساجی] غوطه وری - فرو بری - غوطه ور سازی
[ریاضیات] فروبری، غوطه وری، غوطه ور
[نفت] غوطه وری

انگلیسی به انگلیسی

• submersion, act of covering with a liquid; baptism; state of being engrossed in some activity, absorption; ingress, eclipse (astronomy)

پیشنهاد کاربران

معنی غرق شدن در چیزی را میدهد
These technologies are enhancing gaming immersion
این فناوری ها غرق شدن در بازی را افزایش می دهند.
۱. فرو کردن در آب. ۲. فرو رفتن در آب ۳. غوطه ور شدگی. غوطه وری ۴. غسل
مثال:
The wood had become swollen from prolonged immersion.
چوب از غوطه ور شدن طولانی متورم شده بود.
در بحث یادگیری زبان به معنای یادگیری با زندگی کردن در کشور مقصد هست، مثلا
French immersion program
French immersion student
غور کردن در مطلب یا مفهومی
پرداختن به کاری یا چیزی، سرگرم بودن به کاری یا چیزی، مشغول بودن، اشتغال، در مسیر هدفی گام برداشتن، درگیر پیشرفت و پیشبرد اهداف بودن
immersion blender
معنی گوشتکوب برقی میده
یادگیری زبان در محیط ( در برخی مدارس خارج از کشور چنین برنامه هایی برای تازه واردان به آن کشور در نظر گرفته می شود )
immersion ( ریاضی )
واژه مصوب: غوطه وری
تعریف: فرمولدار
غوطه وری ؛ درگیری ( کاری )
# immersion in cold water
# his long immersion in politics
تمام وقت
( در کشاورزی ) غرقاب کردن یا غرقاب شدن هم معنی میده
استغراق
روانشناسی:تکنیک غرقه سازی
برنامه های یادگیری زبان از طریق زندگی در کشور و خانواده ای که به آن زبان صحبت می کنند.
مشغولیت ( فکری یا ذهنی )
درگیری
اشتغال به کاری داشتن
پر کردن/بودن وقت
غسل، غوطه وری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس