🔸 معادل فارسی:
خود را غرقِ کاری یا تجربه ای کردن / کاملاً در کاری فرو رفتن / تمام حواس را به چیزی معطوف کردن
در زبان محاوره ای:
خودتو بنداز وسط کار، کامل درگیرش شو، با تمام وجود انجام بده
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( تمرکز کامل بر یک فعالیت ) :
به شدت درگیر یک کار یا فعالیت شدن و همهٔ توجه و انرژی را صرف آن کردن.
مثال: She immersed herself in her studies before the exams.
او تمام وقتش را قبل از امتحان ها صرف درس خواندن کرد.
2. ( تجربهٔ عمیق در محیط یا فرهنگ ) :
کاملاً در معرض یک محیط، فرهنگ یا تجربه قرار گرفتن تا آن را بهتر درک کنی.
مثال: He immersed himself in the local culture during his travels.
او در طول سفرش کاملاً خود را در فرهنگ محلی غرق کرد.
3. ( جذب و مشغولیت ذهنی ) :
به طور عمیق درگیر یک موضوع فکری یا احساسی شدن.
مثال: She immersed herself in the world of classical music.
او خود را در دنیای موسیقی کلاسیک غرق کرد.
🔸 مترادف ها:
engage fully – involve oneself – devote oneself – submerge oneself
خود را غرقِ کاری یا تجربه ای کردن / کاملاً در کاری فرو رفتن / تمام حواس را به چیزی معطوف کردن
در زبان محاوره ای:
خودتو بنداز وسط کار، کامل درگیرش شو، با تمام وجود انجام بده
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ( تمرکز کامل بر یک فعالیت ) :
به شدت درگیر یک کار یا فعالیت شدن و همهٔ توجه و انرژی را صرف آن کردن.
مثال: She immersed herself in her studies before the exams.
او تمام وقتش را قبل از امتحان ها صرف درس خواندن کرد.
2. ( تجربهٔ عمیق در محیط یا فرهنگ ) :
کاملاً در معرض یک محیط، فرهنگ یا تجربه قرار گرفتن تا آن را بهتر درک کنی.
مثال: He immersed himself in the local culture during his travels.
او در طول سفرش کاملاً خود را در فرهنگ محلی غرق کرد.
3. ( جذب و مشغولیت ذهنی ) :
به طور عمیق درگیر یک موضوع فکری یا احساسی شدن.
مثال: She immersed herself in the world of classical music.
او خود را در دنیای موسیقی کلاسیک غرق کرد.
🔸 مترادف ها:
خود را غرق در کاری کردن،
to spend most of your time doing something or thinking about it. Sandra immersed herself in work to try and forget her problems at home