immerse

/ˌɪˈmɜːrs//ɪˈmɜːs/

معنی: پوشاندن، غوطه دادن، فرو بردن، غسل ارتماسی دادن، زیر اب کردن
معانی دیگر: (در آبگونه) فرو کردن، (کاملا) زیر آب کردن، آب پوش کردن، در جوف (چیزی) قرار دادن، جاسازی شدن یا کردن، جایگزین کردن یا شدن، درونگیر شدن، فرورفتن، توجه را (کاملا) متوجه چیزی کردن، (سخت) دست به کار شدن، (در کاری) مستغرق شدن یا کردن، غسل تعمید دادن (از طریق فرو بردن کامل شخص در آب)، غسل ارتماسی دادن برای تعمید

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: immerses, immersing, immersed
مشتقات: immersible (adj.)
(1) تعریف: to put deeply into or cover with liquid; submerge.
مترادف: douse, dunk, souse, submerge
مشابه: deluge, dip, drench, duck, flood, inundate, plunge, saturate, sink, soak, steep

- Immerse the dry beans in the water and soak them overnight.
[ترجمه گوگل] لوبیاهای خشک را در آب غوطه ور کنید و یک شب آن را خیس کنید
[ترجمه ترگمان] لوبیا خشک را در آب فرو کنید و آن ها را در طول شب خیس کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He immersed his tired feet in the warm water.
[ترجمه گوگل] پاهای خسته اش را در آب گرم فرو برد
[ترجمه ترگمان] پاهای خسته اش را در آب گرم فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to involve deeply; absorb.
مترادف: absorb, consume, engage, engross, enthrall, hold, involve, preoccupy
مشابه: bury, captivate, fascinate, spellbind, steep

- The novel immerses the reader in a brilliantly-imagined fantasy world.
[ترجمه گوگل] این رمان خواننده را در یک دنیای فانتزی با تخیل درخشان غرق می کند
[ترجمه ترگمان] رمان، خواننده را در دنیایی خیالی و خیالی غرق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The whole class was deeply immersed in the discussion.
[ترجمه گوگل] کل کلاس عمیقاً در بحث غوطه ور بودند
[ترجمه ترگمان] همه دانش آموزان در این بحث غرق شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was immersed in his studies when I entered the room.
[ترجمه گوگل] وقتی وارد اتاق شدم غرق در مطالعه بود
[ترجمه ترگمان] وقتی وارد اتاق شدم غرق مطالعه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to baptize by submerging in water.
مشابه: baptize, christen, dunk

جمله های نمونه

1. immerse the cotton in alcohol and then rub it on your finger
پنبه را کاملا در الکل فرو کن و سپس آن را روی انگشتت بمال.

2. Immerse your foot in ice cold water to reduce the swelling.
[ترجمه گوگل]برای کاهش تورم، پای خود را در آب سرد فرو کنید
[ترجمه ترگمان]پای خود را در آب سرد یخ بزنید تا ورم را کاهش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I immerse my clothes in the water.
[ترجمه گوگل]لباس هایم را در آب فرو می کنم
[ترجمه ترگمان]لباس هایم را در آب فرو می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Immerse the plant for a few minutes.
[ترجمه گوگل]گیاه را برای چند دقیقه غوطه ور کنید
[ترجمه ترگمان] تا چند دقیقه دیگه کار رو انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Immerse the cloth in the dye for twenty minutes.
[ترجمه گوگل]پارچه را به مدت بیست دقیقه در رنگ فرو کنید
[ترجمه ترگمان]بیست دقیقه پارچه را در رنگ فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If bulbs look shrivelled when unpacked, immerse in trays of damp peat until plumped out.
[ترجمه گوگل]اگر لامپ ها وقتی بسته بندی نمی شوند چروکیده به نظر می رسند، آن را در سینی های پیت مرطوب غوطه ور کنید تا پر شوند
[ترجمه ترگمان]اگر نور چراغ ها وقتی باز شد، در سینی های پر از زغال سنگ فرو رفتند تا آن که درست به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Blanche in turn was happy to immerse herself in country life for a few days and play endless games with her two nephews.
[ترجمه گوگل]بلانچ به نوبه خود خوشحال بود که برای چند روز در زندگی روستایی غوطه ور شد و با دو برادرزاده اش بازی های بی پایان انجام داد
[ترجمه ترگمان]بل انش نیز خوشحال بود که در مدت چند روز خود را در زندگی در روستا احساس کند و بازی های بی پایانی را با دوتا برادرزاده خود بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A detective chief super should immerse himself in bumf until the last trump sounds and like it.
[ترجمه گوگل]یک رئیس کارآگاه فوق‌العاده باید تا زمانی که آخرین برون به صدا در می‌آید، خود را در غوغا کند و از آن خوشش بیاید
[ترجمه ترگمان]یک رئیس بزرگ باید خودش را در bumf فرو کند تا آخرین برگ برنده به صدا درآید و آن را دوست بدارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. While holding the glass vertically, open side down, immerse it completely in the water.
[ترجمه گوگل]در حالی که لیوان را به صورت عمودی نگه داشته اید، سمت پایین را باز کنید، آن را کاملا در آب فرو کنید
[ترجمه ترگمان]در حالی که شیشه را به صورت عمودی نگه داشته، پهلو به پایین باز کنید، آن را به طور کامل در آب فرو ببرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Reeve decided to immerse himself in the day-to-day affairs of his company until business improved.
[ترجمه گوگل]ریو تصمیم گرفت تا زمانی که کسب و کار بهبود یابد، خود را در امور روزمره شرکت خود غرق کند
[ترجمه ترگمان]ریو تصمیم گرفت تا زمانی که تجارت بهبود یابد خود را در امور روزانه شرکت خود غرق کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If you immerse the mushrooms in water, they'll become soggy.
[ترجمه گوگل]اگر قارچ ها را در آب فرو کنید، خیس می شوند
[ترجمه ترگمان]اگر شما قارچ را در آب immerse خیس خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The student needs to immerse himself in the performance of a kata in order to release his emotions.
[ترجمه گوگل]دانش آموز باید خود را در اجرای کاتا غوطه ور کند تا احساسات خود را رها کند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان برای آزاد کردن احساسات خود نیاز به غوطه ور شدن در عملکرد یک kata دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A highly sensitive child may immerse herself in the rich fantasy life of this phase, but then constantly scare herself.
[ترجمه گوگل]یک کودک بسیار حساس ممکن است خود را در زندگی فانتزی غنی این مرحله غوطه ور کند، اما سپس دائماً خود را بترساند
[ترجمه ترگمان]یک کودک بسیار حساس ممکن است خود را در زندگی تخیلی ثروتمند این مرحله غرق کند، اما به طور مداوم خودش را می ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They did not have time to immerse themselves in technical detail.
[ترجمه گوگل]آنها وقت نداشتند در جزئیات فنی غوطه ور شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها زمان کافی برای غرق کردن خود در جزئیات فنی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

غوطه دادن (فعل)
soak, cause to dive, dunk, immerse, cause to duck, plunge, immerge

فرو بردن (فعل)
stick, sink, pick, ram, immerse, plunge, swallow, dig in, stab, gulp, immerge, ingulf

غسل ارتماسی دادن (فعل)
wash, immerse

زیر اب کردن (فعل)
submerge, immerse

تخصصی

[عمران و معماری] غوطه ور کردن
[مهندسی گاز] فروبردن، غوطه دادن
[نساجی] فروبردن

انگلیسی به انگلیسی

• submerge, cover with liquid; baptize by submersion in water; engross, absorb
if you immerse yourself in something, you become completely involved in it.
if you immerse something in a liquid, you put it into the liquid so that it is completely covered.

پیشنهاد کاربران

غوطه ور کردن
مثلا:
The best way for adults to learn a new language is to ( immerse ) themselves in taht culture.
وفق دادن درست نیست دوستان، immerse oneself in sth یعنی
خود راوقف کاری کردن
وفق دادن، جا افتادن در کاری
معنای دوستان
✅ ( در کاری ) غرق شدن یا کردن
✅فرو رفتن - غوطه ور شدن - عمیقاً غرق در یک فعالیت شدن
What do you do in your spare time?
It varies, I mean, it depends on the amount of free time I have. A few weeks ago, I would normally immerse myself in a light novel during lunch breaks or after dinner, but these days, I’m just too busy with my work that the only thing I crave is some sleep, so all my spare time would be devoted to taking a quick nap
...
[مشاهده متن کامل]

با immense به معنی زیاد اشتباه نگیرید
مملو
cause oneself to enter deeply into an activity/absorb
فرو بردن , غوطه ور کردن ؛ غرق شدن ( در کار )
# Immerse the beans in the water
# He immersed his clothes in the water
# The seeds need to be completely immersed in water
# He immersed in deep thought
# She was immersed in her work
این فعل باید به صورت فعل گذرا معنی بشود یعنی نیاز به مفعول داشته باشد؛
بنابراین این فعل ها:
غرق شدن - غوطه ور شدن - فرو رفتن
باید به این شکل ترجمه شوند:
غرق کردن - غوطه ور کردن - فرو بردن
در کامنت بالا هم آقا مرتضی به درستی به این موضوع اشاره کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

معنی دیگر این کلمه نیز خود را با چیزی یا جایی یا شرایطی وفق دادن هست.

Sink فرو رفتن ( to go down )
Immerse فرو بردن ( to put into )
Immerse in english : غرق شو تو انگلیسی
Submerge and kinda drown
مشغول کاری بودن، برای کاری وقت گذاشتن

غرق شدن
absorb, مجذوب کردن
if you are immersed in something, you spend most of your time doing it, or thinking about it

Immerse myself in a culture یعنی خود را با فرهنگی وقف دادن
در معرض چیزی قرار گرفتن
غرق شدن، فرو رفتن، غوطه ور شدن، عمیقا غرق در یک فعالیت شدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس