صفت ( adjective )
مشتقات: immediateness (n.)
مشتقات: immediateness (n.)
• (1) تعریف: happening without delay; instant.
• مترادف: instant, instantaneous, simultaneous
• متضاد: deferred, delayed, eventual
• مشابه: hasty, prompt, quick, speedy, spot, swift
• مترادف: instant, instantaneous, simultaneous
• متضاد: deferred, delayed, eventual
• مشابه: hasty, prompt, quick, speedy, spot, swift
- They are demanding an immediate response to their offer.
[ترجمه سمیه] آنهاخواستار یک پاسخ سریع به پیشنهادشون هستند.|
[ترجمه گوگل] آنها خواستار پاسخ فوری به پیشنهاد خود هستند[ترجمه ترگمان] آن ها خواستار پاسخ فوری به این پیشنهاد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Without immediate medical attention, the wounds will become infected.
[ترجمه گوگل] بدون مراقبت فوری پزشکی، زخم ها عفونی می شوند
[ترجمه ترگمان] بدون توجه به درمان فوری، زخم ها آلوده خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بدون توجه به درمان فوری، زخم ها آلوده خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: following in sequence; nearest or next in line; without anything between.
• مترادف: next
• متضاد: distant, far
• مشابه: adjacent, adjoining, contiguous, direct, following, neighboring, proximate, sequent, subsequent, succeeding
• مترادف: next
• متضاد: distant, far
• مشابه: adjacent, adjoining, contiguous, direct, following, neighboring, proximate, sequent, subsequent, succeeding
- His sister sat on his immediate left.
[ترجمه گوگل] خواهرش در سمت چپ او نشست
[ترجمه ترگمان] خواهرش در سمت چپش نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خواهرش در سمت چپش نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: close in space or time; near.
• مترادف: close, near, present, proximate
• متضاد: distant, remote
• مشابه: imminent, nearest, neighboring, nigh
• مترادف: close, near, present, proximate
• متضاد: distant, remote
• مشابه: imminent, nearest, neighboring, nigh
- I was not in the immediate vicinity of the accident, so I didn't see what happened.
[ترجمه گوگل] من در مجاورت تصادف نبودم، بنابراین ندیدم چه اتفاقی افتاد
[ترجمه ترگمان] من در نزدیکی تصادف نبودم، بنابراین نفهمیدم چه اتفاقی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من در نزدیکی تصادف نبودم، بنابراین نفهمیدم چه اتفاقی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My mother often has trouble recalling the events of the immediate past although she remembers things from long ago.
[ترجمه گوگل] مادرم اغلب در به یاد آوردن وقایع گذشته نزدیک مشکل دارد، اگرچه او چیزهایی را از گذشته به یاد می آورد
[ترجمه ترگمان] مادرم اغلب در یادآوری رویداده ای گذشته فوری دچار مشکل می شود اگر چه او چیزها را از مدت ها پیش به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادرم اغلب در یادآوری رویداده ای گذشته فوری دچار مشکل می شود اگر چه او چیزها را از مدت ها پیش به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: of present or pressing concern.
• مترادف: present, urgent
• مشابه: current, instant, pressing
• مترادف: present, urgent
• مشابه: current, instant, pressing
- She needed to get on with her immediate duties and had no time for chatting.
[ترجمه گوگل] او باید به وظایف فوری خود ادامه می داد و زمانی برای چت کردن نداشت
[ترجمه ترگمان] او نیاز داشت که به وظایف فوری خود ادامه دهد و مجال گپ زدن نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نیاز داشت که به وظایف فوری خود ادامه دهد و مجال گپ زدن نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The council has more immediate problems to worry about than where the festival will take place next year.
[ترجمه گوگل] نگرانی شورا بیشتر از جایی است که جشنواره سال آینده برگزار می شود
[ترجمه ترگمان] این شورا مشکلات فوری تری برای نگرانی در مورد این که فستیوال سال آینده کجا برگزار خواهد شد، دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شورا مشکلات فوری تری برای نگرانی در مورد این که فستیوال سال آینده کجا برگزار خواهد شد، دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید