immeasurable

/ˌɪˈmeʒəˌræbl̩//ɪˈmeʒərəbl̩/

معنی: بی اندازه، بیکران، بی قیاس، پیمایش ناپذیر
معانی دیگر: (غیرقابل اندازه گیری) بیکران، بی حد، بی پایان، ناپیمودنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: immeasurably (adv.), immeasurability (n.), immeasurableness (n.)
• : تعریف: impossible to measure; without limit.
مترادف: boundless, endless, illimitable, immense, incalculable, infinite, limitless, measureless, unbounded, unlimited, untold
مشابه: abysmal, countless, innumerable, unfathomable, vast

جمله های نمونه

1. the immeasurable depth of my mother's love
ژرفای بی انتهای عشق مادر من

2. Her films had an immeasurable effect on a generation of Americans.
[ترجمه گوگل]فیلم‌های او تأثیری بی‌اندازه بر نسلی از آمریکایی‌ها گذاشت
[ترجمه ترگمان]فیلم های او تاثیر زیادی بر روی نسلی از آمریکایی ها داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The refugee problem has now reached immeasurable proportions.
[ترجمه گوگل]مشکل پناهجویان اکنون به ابعاد غیر قابل اندازه گیری رسیده است
[ترجمه ترگمان]مشکل پناهندگان در حال حاضر به نسبت های بی پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her contribution was of immeasurable importance.
[ترجمه گوگل]سهم او از اهمیت بی‌اندازه‌ای برخوردار بود
[ترجمه ترگمان]سهم او بی اندازه مهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The war has caused immeasurable suffering.
[ترجمه گوگل]جنگ باعث رنج بی‌اندازه‌ای شده است
[ترجمه ترگمان]جنگ با رنج بیکران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cloud shadows scudded across immeasurable stands of virgin forests.
[ترجمه گوگل]سایه‌های ابری بر روی توده‌های بی‌شمار جنگل‌های بکر نشسته بودند
[ترجمه ترگمان]سایه های ابر در پهنه بیکران جنگل های بکر پدیدار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His contribution is immeasurable.
[ترجمه گوگل]سهم او بی اندازه است
[ترجمه ترگمان]سهم او بی اندازه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I count that an immeasurable plus.
[ترجمه گوگل]من آن را یک امتیاز غیر قابل اندازه گیری می دانم
[ترجمه ترگمان]من این رو بی اندازه می شمارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To not follow the truly humane will bring immeasurable harm.
[ترجمه گوگل]پیروی نکردن از آنچه واقعاً انسانی است صدمات بی‌اندازه به همراه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]پیروی از رفتار واقعا انسانی، آسیب بی حد و حصری به همراه می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was as if she were looking into immeasurable space.
[ترجمه گوگل]انگار داشت به فضای غیرقابل اندازه گیری نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]انگار فضای بیکران را تماشا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How else could she show her immeasurable gratitude?
[ترجمه گوگل]دیگر چگونه می توانست قدردانی بی اندازه خود را نشان دهد؟
[ترجمه ترگمان]پس چه گونه می توانست حق شناسی بی حد و gratitude را به او نشان دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The universe is immeasurable abstruseness. Love has a unearthly facet from the universe is to lie in your blind its immeasurable abstruseness.
[ترجمه گوگل]جهان ابهام بی اندازه است عشق وجهی غیرزمینی از کائنات دارد این است که در کوری خود ابهام بی اندازه آن را دراز کنی
[ترجمه ترگمان]جهان بیکران است عشق، facet غیر زمینی را از جهان دارد که در چشمان کور و بیکران شما آرمیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To follow the truly humane will bring immeasurable good.
[ترجمه گوگل]پیروی از انسانیت واقعی، خیر بی‌اندازه‌ای به همراه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]پیروی از رفتار واقعا انسانی بی اندازه خوب خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was an immeasurable distance between the quick and the dead.
[ترجمه گوگل]بین سریع و مرده فاصله بی اندازه وجود داشت
[ترجمه ترگمان]فاصله زیادی بین مرگ و مرده های متحرک وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I felt an immeasurable love for him.
[ترجمه گوگل]عشقی بی اندازه نسبت به او احساس کردم
[ترجمه ترگمان]محبت بی حد نسبت به او احساس می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی اندازه (صفت)
infinite, immense, indefinite, inordinate, immeasurable

بیکران (صفت)
infinite, unbounded, vast, immense, indefinite, immeasurable

بی قیاس (صفت)
immeasurable, immensurable

پیمایش ناپذیر (صفت)
immeasurable

تخصصی

[ریاضیات] اندازه ناپذیر

انگلیسی به انگلیسی

• cannot be measured; immense, enormous
an amount or distance that is immeasurable is too large to be measured or counted.

پیشنهاد کاربران

از آنجایی که پیشوند منفی ساز im همراهش میاد معناشم منفی میشه
معنا : غیر قابل اندازه گیری
برای تأکید برای چیزای خیلی بزرگه که قابل اندازه گیری نیستن
بسیار فراوان

بپرس