فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imbibes, imbibing, imbibed
حالات: imbibes, imbibing, imbibed
• (1) تعریف: to take up or consume by drinking.
• مترادف: drink, quaff, swallow
• متضاد: teetotal
• مشابه: drain, gulp, guzzle, lap, nip, sip, swig, swill, toss off
• مترادف: drink, quaff, swallow
• متضاد: teetotal
• مشابه: drain, gulp, guzzle, lap, nip, sip, swig, swill, toss off
- His aunt never imbibed alcohol except on very special occasions.
[ترجمه A. A] عمه اش ( خاله اش ) هرگز الکل ننوشید بجز در مناسبتهای خیلی خاص|
[ترجمه ل] عمه اش به جز در مراسم های بسیار خاص هرگز مشروب نمی خورد.|
[ترجمه گوگل] عمه او هرگز مشروب نمی خورد مگر در موارد بسیار خاص[ترجمه ترگمان] عمه اش هیچ وقت الکل نمی نوشید، مگر در موارد خاص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to take up into the mind.
• مترادف: absorb, assimilate, digest, osmose, soak in
• مشابه: acquire, learn, pick up
• مترادف: absorb, assimilate, digest, osmose, soak in
• مشابه: acquire, learn, pick up
- Children tend to imbibe their parents' attitudes.
[ترجمه گوگل] کودکان تمایل دارند نگرش والدین خود را جذب کنند
[ترجمه ترگمان] کودکان تمایل دارند که نگرش های والدین خود را جذب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کودکان تمایل دارند که نگرش های والدین خود را جذب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: imbiber (n.)
مشتقات: imbiber (n.)
• : تعریف: to drink or absorb liquid.
• مترادف: drink, quaff
• مشابه: guzzle, sip, swig, swill
• مترادف: drink, quaff
• مشابه: guzzle, sip, swig, swill