imbibe

/ˌɪmˈbaɪb//ɪmˈbaɪb/

معنی: جذب کردن، در کشیدن، نوشیدن، تحلیل بردن، اشباع کردن
معانی دیگر: نوشیدن (به ویژه مشروب الکلی)، آشامیدن، (از راه حس ها) دریافت کردن، حس کردن، (آب و رطوبت را) جذب کردن، درمکیدن، چوشیدن، اندرکشیدن، درآشامیدن، در خیسیدن، در خیساندن، استنشاق کردن، دم فرو بردن، (در فکر و مغز خود) پذیرفتن، دریافتن، خیساندن، فرو بردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imbibes, imbibing, imbibed
(1) تعریف: to take up or consume by drinking.
مترادف: drink, quaff, swallow
متضاد: teetotal
مشابه: drain, gulp, guzzle, lap, nip, sip, swig, swill, toss off

- His aunt never imbibed alcohol except on very special occasions.
[ترجمه A. A] عمه اش ( خاله اش ) هرگز الکل ننوشید بجز در مناسبتهای خیلی خاص
|
[ترجمه ل] عمه اش به جز در مراسم های بسیار خاص هرگز مشروب نمی خورد.
|
[ترجمه گوگل] عمه او هرگز مشروب نمی خورد مگر در موارد بسیار خاص
[ترجمه ترگمان] عمه اش هیچ وقت الکل نمی نوشید، مگر در موارد خاص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take up into the mind.
مترادف: absorb, assimilate, digest, osmose, soak in
مشابه: acquire, learn, pick up

- Children tend to imbibe their parents' attitudes.
[ترجمه گوگل] کودکان تمایل دارند نگرش والدین خود را جذب کنند
[ترجمه ترگمان] کودکان تمایل دارند که نگرش های والدین خود را جذب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: imbiber (n.)
• : تعریف: to drink or absorb liquid.
مترادف: drink, quaff
مشابه: guzzle, sip, swig, swill

جمله های نمونه

1. to imbibe new ideas
اندیشه های تازه ای را جذب کردن

2. agha hessam could imbibe a whole bottle of vodka by himself
آقا حسام می توانست یک بطری پر از ودکا را به تنهایی بنوشد.

3. he went to europe to imbibe europen culture
به اروپا رفت تا فرهنگ اروپایی اخذ کند.

4. Plants imbibe nourishment usually through their leaves and roots.
[ترجمه گوگل]گیاهان معمولاً از طریق برگ ها و ریشه های خود تغذیه می کنند
[ترجمه ترگمان]گیاهان معمولا از طریق برگ ها و ریشه های خود غذا می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These plants imbibe moisture through their roots.
[ترجمه گوگل]این گیاهان از طریق ریشه خود رطوبت را جذب می کنند
[ترجمه ترگمان]این گیاهان رطوبت را از طریق ریشه های خود جذب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I could never bear to imbibe.
[ترجمه گوگل]من هرگز طاقت نیاوردن را نداشتم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت نمی تونم تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Light beer lets drinkers imbibe without taking in extra calories.
[ترجمه گوگل]آبجو سبک به مصرف کنندگان اجازه می دهد بدون دریافت کالری اضافی آبجو بخورند
[ترجمه ترگمان]آبجو سبک، آبجو را بدون استفاده در کالری اضافی مشروب می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I always imbibe fresh air in the woods.
[ترجمه گوگل]من همیشه هوای تازه را در جنگل می خورم
[ترجمه ترگمان]همیشه هوای تازه توی جنگل دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Lounge patrons desperately wanted to imbibe the essence of all this.
[ترجمه گوگل]مشتریان سالن به شدت می خواستند جوهره همه اینها را بخورند
[ترجمه ترگمان]حامیان Lounge به شدت خواهان جلب توجه همه این ها بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A man's shoes get tight by imbibe water, but he do not.
[ترجمه گوگل]کفش های مرد با خوردن آب تنگ می شود، اما او اینطور نیست
[ترجمه ترگمان]کفش های یک مرد با آب شدن محکم می شوند، اما او این کار را نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was advantageous to animals digest and imbibe soybean's nutrition composition.
[ترجمه گوگل]این برای حیوانات هضم و جذب ترکیبات غذایی سویا مفید بود
[ترجمه ترگمان]این کار برای هضم حیوانات مفید بود و ترکیب مواد غذایی سویا را جذب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Accompanied by the skyline of Seoul city, guests imbibe modern tapas, top quality oysters, gourmet cheese platters, farmed caviar and vintage wine selection.
[ترجمه گوگل]همراه با خط افق شهر سئول، مهمانان تاپاس مدرن، صدف با کیفیت بالا، بشقاب پنیر لذیذ، خاویار پرورشی و انتخاب شراب قدیمی میل می کنند
[ترجمه ترگمان]مهمانان همراه با افق شهر سئول، tapas مدرن، صدف های بالا، gourmet پنیر، platters پرورشی، خاویار صنعتی و انتخاب شراب انگور را جذب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Barley grains imbibe water.
[ترجمه گوگل]دانه های جو آب را می خورند
[ترجمه ترگمان]جو غلات در آب فرورفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sugar may affect the way that water is absorbed. When exercising strenuously, flavorless boiled water is the best beverage to imbibe.
[ترجمه گوگل]شکر ممکن است بر نحوه جذب آب تأثیر بگذارد هنگام ورزش شدید، آب جوشیده بدون طعم بهترین نوشیدنی برای خوردن است
[ترجمه ترگمان]شکر ممکن است بر روش جذب آب تاثیر بگذارد هنگامی که به شدت ورزش می کنید، آب جوش flavorless بهترین نوشیدنی است که به شما نشان داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جذب کردن (فعل)
absorb, attract, imbibe, amuse, imbrue, intussuscept, sop, sponge

در کشیدن (فعل)
absorb, imbibe, inbreathe

نوشیدن (فعل)
imbibe, drink, bib

تحلیل بردن (فعل)
stub, imbibe, undermine, use up, fiddle away

اشباع کردن (فعل)
steep, imbibe, imbrue, glut, ingraft, impregnate, imbue, indoctrinate, saturate, inundate, suffuse

انگلیسی به انگلیسی

• drink; absorb; take in
if you imbibe alcohol, you drink it; a formal word.
if you imbibe ideas or arguments, you listen to them and believe that they are right or true; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To drink or absorb, especially liquids or knowledge 🍷📖
🔍 مترادف: Absorb
✅ مثال: During the lecture, students eagerly imbibed the professor's insights on ancient philosophy.
/ɪmˈbaɪb/
1 -
formal or humorous
to drink, especially alcohol
رسمی، طنزآمیز
نوشیدن، بویژه مشروبات الکلی
Have you been imbibing again
?
2 -
to receive and accept information, etc
دریافت و پذیرش اطلاعات و. . .
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/imbibe
verb
formal often humorous
1 [ obj] : to drink ( something )
◀️She imbibed vast quantities of coffee.
2 [no obj] : to drink alcohol
◀️She never imbibes but isn't offended when others do.
...
[مشاهده متن کامل]

3. absorb or assimilate ( ideas or knowledge ) .
◀️ if one does not imbibe the culture one cannot succeed
◀️ A Spanish influencer has revealed that she imbibes her own period blood to improve her health and well - being.
۱. نوشیدن ( مایعات )
۲. جذب کردن - پذیرفتن

۱ - نوشیدن مشروبات الکلی
۲ - جذب کردن، کشیدن
Receive into the mind and retain

سر کشیدن
پذیرفتن و تحت تأثیر قرار گرفتن

بپرس