imbecility

/ˌɪmbəˈsɪlɪti//ˌɪmbəˈsɪlɪti/

معنی: خرق، خرفتی، کند ذهنی، ضعف اخلاق
معانی دیگر: کودنی، حماقت، ابلهی، نادانی، پخمگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: imbecilities
(1) تعریف: the state or condition of being an imbecile; feeble-mindedness.

(2) تعریف: an act or behavior like that of an imbecile; foolishness or stupidity.
مشابه: lunacy

جمله های نمونه

1. The temptation is to laugh at the bureaucratic imbecility of such wrangling.
[ترجمه گوگل]وسوسه این است که به نابخردی بوروکراتیک چنین مشاجره ای بخندیم
[ترجمه ترگمان]وسوسه خندیدن به حماقت مسخره این wrangling
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Admiring imbecility breathed from his squash nose and slobbering lips.
[ترجمه گوگل]حماقت تحسین برانگیز از بینی کدو حلوایی و لب های لختش نفس می کشید
[ترجمه ترگمان]از بینی squash و لب آب دهانش نفس می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. How define imbecility in the analytic discourse?
[ترجمه گوگل]ابهام را در گفتمان تحلیلی چگونه تعریف می کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چه طور حماقت را در گفتمان تحلیلی تعریف می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Such situation proves that the government is of imbecility.
[ترجمه گوگل]چنین وضعیتی ثابت می کند که دولت سفاهت دارد
[ترجمه ترگمان]چنین وضعیتی اثبات می کند که دولت حماقت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We commented adversely upon the imbecility of that message of telegraphic style.
[ترجمه گوگل]ما در مورد نابخردی آن پیام به سبک تلگرافی نظر منفی دادیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد حماقت این پیام تلگرافی به طور زیان آور اظهار نظر کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And young men like billiards and cards, which take their minds off the imbecility of everyday work.
[ترجمه گوگل]و مردان جوان بیلیارد و کارت را دوست دارند، که ذهن آنها را از حماقت کار روزمره دور می کند
[ترجمه ترگمان]و مرده ای جوان مثل billiards و کارت ها که ذهنشان را از حماقت کار روزانه بیرون می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You're probably already making a scrunched up, pinched look with your face and shaking your head at my imbecility.
[ترجمه گوگل]احتمالاً در حال حاضر با صورت خود قیافه‌ای درهم و نیشگون نشان می‌دهید و سر خود را به خاطر نادانی من تکان می‌دهید
[ترجمه ترگمان]احتمالا همین الان هم داری مچاله شده ای و با صورتت نگاه می کنی و سرت را به طرف حماقت من تکان می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Constructed wetland system is an efficient biotechnique for wastewater purification with low investment, imbecility, low circulation fee and high eco-value.
[ترجمه گوگل]سیستم تالاب ساخته شده یک بیوتکنیک کارآمد برای تصفیه فاضلاب با سرمایه گذاری کم، نابسامانی، هزینه گردش کم و ارزش زیست محیطی بالا است
[ترجمه ترگمان]این سیستم تالاب یک biotechnique کارآمد برای تصفیه فاضلاب با سرمایه گذاری پایین، imbecility، هزینه گردش پایین و ارزش زیست محیطی بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But there's a second question raised by this act of preternatural imbecility: what were the mink doing there anyway?
[ترجمه گوگل]اما سوال دومی وجود دارد که با این اقدام نابخردانه پیش از طبیعت مطرح می شود: به هر حال راسوها در آنجا چه می کردند؟
[ترجمه ترگمان]اما یک سوال دومی وجود دارد که با این حالت طبیعی مافوق طبیعی: پوست مینک به هر حال اونجا چه کار می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The essence of war is violence; moderation in war is imbecility!
[ترجمه گوگل]جوهر جنگ خشونت است اعتدال در جنگ حماقت است!
[ترجمه ترگمان]جوهر جنگ خشونت است؛ میانه روی در جنگ حماقت است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her impatience when she sometimes asked me to go on reading seemed to come from the hope that all this imbecility would eventually play itself out.
[ترجمه گوگل]بی حوصلگی او زمانی که گاهی از من می خواست به خواندن ادامه دهم، به نظر می رسید از این امید ناشی می شد که این همه حماقت سرانجام خود را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی او گاهی از من خواست که به خواندن ادامه دهم، از امید این که این حماقت بالاخره به پایان برسد، از من خواست که به خواندن ادامه دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The rest, called literature, is a dossier of human imbecility for the guidance of future professors.
[ترجمه گوگل]مابقی که ادبیات نامیده می شود، پرونده سفاهت انسان برای راهنمایی اساتید آینده است
[ترجمه ترگمان]بقیه، که ادبیات نامیده می شوند، یک پرونده of انسانی برای راهنمایی استادان آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرق (اسم)
disrespect, idiocy, amentia, asperity, imbecility, anility, brutality, dementia, dotage, discourtesy

خرفتی (اسم)
stupor, imbecility, anility

کند ذهنی (اسم)
stupor, stupidity, imbecility, idler, idleness

ضعف اخلاق (اسم)
imbecility

انگلیسی به انگلیسی

• mentally handicapped condition (psychology); stupidity, foolishness, silliness

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: The quality of being very stupid or foolish; a lack of intelligence 🤦‍♂️😜
🔍 مترادف: Stupidity
✅ مثال: His decision was regarded as an act of imbecility by his colleagues

بپرس