imbalance

/ˌɪmˈbæləns//ˌɪmˈbæləns/

معنی: عدم تعادل، عدم توازن، ناهماهنگی
معانی دیگر: ناهمسنگی، ناهمترازی، نابرابری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of lacking balance.
متضاد: balance
مشابه: unbalance

(2) تعریف: a defect in proportion or balance between elements.
متضاد: equilibrium

- This condition can be caused by an imbalance in the diet.
[ترجمه گوگل] این وضعیت می تواند به دلیل عدم تعادل در رژیم غذایی ایجاد شود
[ترجمه ترگمان] این شرایط می تواند ناشی از عدم تعادل در رژیم غذایی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the imbalance between imports and exports
عدم توازن بین صادرات و واردات

2. in order to correct the imbalance between the rich and poor countries
برای اصلاح عدم توازن بین کشورهای غنی و فقیر

3. An imbalance in certain chemicals leads to disturbances in the brain's function.
[ترجمه گوگل]عدم تعادل در برخی مواد شیمیایی منجر به اختلال در عملکرد مغز می شود
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل در مواد شیمیایی خاص منجر به اختلالات در عملکرد مغز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The government must redress the imbalance in spending on black and white children.
[ترجمه گوگل]دولت باید عدم تعادل در هزینه های کودکان سیاه و سفید را جبران کند
[ترجمه ترگمان]دولت باید عدم تعادل در خرج کردن کودکان سیاه و سفید را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The trade imbalance is likely to rise again in 1990. Hence a new set of policy actions will be required soon.
[ترجمه گوگل]عدم تعادل تجاری احتمالاً در سال 1990 مجدداً افزایش خواهد یافت بنابراین به زودی مجموعه جدیدی از اقدامات سیاسی مورد نیاز خواهد بود
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل تجاری احتمالا دوباره در سال ۱۹۹۰ افزایش خواهد یافت از این رو مجموعه جدیدی از اقدامات سیاسی به زودی مورد نیاز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The current trade deficit indicates a serious imbalance between our import and export trade.
[ترجمه گوگل]کسری تجاری فعلی نشان دهنده عدم تعادل جدی بین تجارت واردات و صادرات ما است
[ترجمه ترگمان]کسری تجاری فعلی نشان دهنده عدم تعادل جدی بین واردات و تجارت صادراتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Social imbalance worries him more than inequity of income.
[ترجمه گوگل]عدم تعادل اجتماعی او را بیشتر از نابرابری درآمد نگران می کند
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل اجتماعی او را بیش از نابرابری درآمد نگران می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is huge economic imbalance between the two countries.
[ترجمه گوگل]عدم تعادل اقتصادی بزرگی بین دو کشور وجود دارد
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل اقتصادی عظیمی بین دو کشور وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The illness is triggered by a chemical imbalance in the brain.
[ترجمه گوگل]این بیماری در اثر عدم تعادل شیمیایی در مغز ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]این بیماری با یک عدم تعادل شیمیایی در مغز بوجود می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But the imbalance affects women more directly.
[ترجمه گوگل]اما این عدم تعادل مستقیماً بر زنان تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]اما عدم تعادل بر زنان به طور مستقیم تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The present imbalance in the Church's ordained ministry is getting in the way.
[ترجمه گوگل]عدم تعادل فعلی در خدمت تعیین شده کلیسا در راه است
[ترجمه ترگمان]عدم تعادل فعلی در وزارتخانه مقرر شده توسط کلیسا در حال انجام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This trade imbalance may haunt the United States in the future.
[ترجمه گوگل]این عدم تعادل تجاری ممکن است در آینده ایالات متحده را آزار دهد
[ترجمه ترگمان]این عدم تعادل تجاری ممکن است در آینده آمریکا را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Still very boyish, smooth and neat; no imbalance yet, he caught a wonderful perfection.
[ترجمه گوگل]هنوز هم بسیار پسرانه، صاف و مرتب؛ هنوز عدم تعادل وجود ندارد، او یک کمال شگفت انگیز را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]هنوز خیلی پسرانه و پاکیزه و مرتب بود؛ هنوز عدم تعادل در او دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is caused by their chemical imbalance, their emotional arrhythmia and their disenchantment with the world.
[ترجمه گوگل]علت آن عدم تعادل شیمیایی، آریتمی عاطفی و دلزدگی آنها از جهان است
[ترجمه ترگمان]آن ناشی از عدم تعادل شیمیایی، بی نظمی عاطفی و disenchantment آن ها با جهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم تعادل (اسم)
disbalance, imbalance

عدم توازن (اسم)
unbalance, imbalance

ناهماهنگی (اسم)
inconsistency, inconsistence, imbalance, inconsonance

تخصصی

[برق و الکترونیک] ناپایدار، نامتعادل
[آمار] نامتعادل

انگلیسی به انگلیسی

• lack of balance, instability; unequal distribution of weight; lack of coordination
if there is an imbalance in a situation, things are not evenly or fairly arranged.

پیشنهاد کاربران

ناترازی
1. عدم توازن. عدم موازنه 2. نابرابری. اختلاف. شکاف
مثال:
an attempt to correct the trade imbalance
یک کوشش برای تنظیم کردن عدم توازن و نابرابری {در} بازرگانی
عدم هماهنگی
ناموازنه
imbalance ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: نامیزانی
تعریف: توزیع غیریکنواخت جِرم در مجموعۀ چرخ و تایر حول محور چرخش تایر
نامتعادل

بی توازنی، ناموزونی

بپرس