illumine

/ˌɪˈluːmən//ɪˈluːmɪn/

معنی: روشن کردن
معانی دیگر: نورانی کردن، فروزاندن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: illumines, illumining, illumined
• : تعریف: to illuminate.
متضاد: obscure
مشابه: illuminate

جمله های نمونه

1. The interchange of ideas illumines the debate.
[ترجمه گوگل]تبادل ایده ها بحث را روشن می کند
[ترجمه ترگمان]تبادل ایده ها باعث ایجاد بحث می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. By night, the perimeter wire was illumined by lights.
[ترجمه گوگل]در شب، سیم محیطی توسط چراغ ها روشن می شد
[ترجمه ترگمان]شب، سیم های اطراف را روشن کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Innovation, opening and development illumine the eye of the word.
[ترجمه گوگل]نوآوری، گشایش و توسعه چشم کلام را روشن می کند
[ترجمه ترگمان]نوآوری، باز کردن و توسعه در چشم کلمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Jesus, precious Stone, illumine me!
[ترجمه گوگل]عیسی، سنگ گرانبها، مرا روشن کن!
[ترجمه ترگمان]! خدای من، سنگ قیمتی! من رو درک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Electric lights illumine our houses.
[ترجمه گوگل]چراغ های برق خانه های ما را روشن می کند
[ترجمه ترگمان]چراغ های الکتریکی خانه های ما را بهتر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Bedford had tried to maintain that inner confidence that had illumined his mind on the Fulton Street pier.
[ترجمه گوگل]بدفورد سعی کرده بود آن اعتماد درونی را که ذهنش را در اسکله خیابان فولتون روشن کرده بود حفظ کند
[ترجمه ترگمان]نیوبدفورد سعی کرده بود آن اعتماد درونی را که ذهنش را در اسکله فولتون بم روشنی روشن کرده بود حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Autumn drew on in Mitford, and one after another, the golden days were illumined with changing light.
[ترجمه گوگل]پاییز در میتفورد آغاز شد و روزهای طلایی یکی پس از دیگری با نوری در حال تغییر روشن شد
[ترجمه ترگمان]آتم در Mitford فرو رفت و یکی پس از دیگری روزه ای طلایی روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For this reason, Man has received the Light which is necessary to illumine his path.
[ترجمه گوگل]به همین دلیل، انسان نوری دریافت کرده است که برای روشن کردن مسیر او لازم است
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل مرد نور را دریافت کرده است که لازم است مسیرش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This system of industries is mounting to a splendor that shall dazzle and illumine the world.
[ترجمه گوگل]این سیستم صنایع به شکوهی در حال رشد است که جهان را خیره و روشن خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این سیستم صنایع در حال سوار شدن به یک شکوه است که می تواند دنیا را گیج و گیج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So powerful is the light of unity that it can illumine the whole earth.
[ترجمه گوگل]نور وحدت چنان قدرتمند است که می تواند تمام زمین را روشن کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، قدرت وحدت است که می تواند کل زمین را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He spread a cloud for a covering, And fire to illumine by night.
[ترجمه گوگل]ابری را برای پوشش گسترانید و آتشی را در شب روشن کرد
[ترجمه ترگمان]یک تکه ابر را روی یک سرپوش پهن کرد و آتش را تا شب روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. However, we also must believe that the Holy Spirit does illumine and guide us.
[ترجمه گوگل]با این حال، ما همچنین باید باور کنیم که روح القدس ما را روشن و هدایت می کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، ما همچنین باید باور کنیم که روح القدس illumine کرده و ما را هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن کردن (فعل)
light, clear, clarify, explain, lighten, ignite, brighten, turn on, illuminate, elucidate, refresh, enucleate, explicate, enlighten, illume, illumine, upstart, relume

انگلیسی به انگلیسی

• light up, illuminate
to illumine something means the same as to illuminate it; a literary word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : illumine / illuminate
✅️ اسم ( noun ) : illumination
✅️ صفت ( adjective ) : illuminated / illuminating
✅️ قید ( adverb ) : _
پرتو افکنی

بپرس