فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: illuminates, illuminating, illuminated
حالات: illuminates, illuminating, illuminated
• (1) تعریف: to provide or brighten with, or as if with, light; light up; make radiant.
• مترادف: brighten, illumine, light
• متضاد: darken
• مشابه: floodlight, irradiate, lighten, spotlight
• مترادف: brighten, illumine, light
• متضاد: darken
• مشابه: floodlight, irradiate, lighten, spotlight
- Lights illuminated the stage.
[ترجمه شقایق] چراغ ها صحنه را روشن کردند|
[ترجمه nima] چراغ ها صحنه را روشن کرد.|
[ترجمه گوگل] نور صحنه را روشن کرد[ترجمه ترگمان] نور چراغ ها را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make clear or understandable; clarify; explain.
• مترادف: clarify, elucidate, explicate, illustrate
• متضاد: confuse, darken, obscure
• مشابه: account, explain, expose, get across, reveal, uncover
• مترادف: clarify, elucidate, explicate, illustrate
• متضاد: confuse, darken, obscure
• مشابه: account, explain, expose, get across, reveal, uncover
- The information in the footnotes helps to illuminate the text.
[ترجمه sara] اطلاعات پاورقی ها به روشن شدن متن کمک می کند.|
[ترجمه گوگل] اطلاعات پاورقی به روشن شدن متن کمک می کند[ترجمه ترگمان] اطلاعات در the به روشن کردن متن کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to give knowledge to; enlighten.
• مترادف: edify, educate, enlighten, inform
• مشابه: advise, awaken, elevate, enable, inspire, school, uplift
• مترادف: edify, educate, enlighten, inform
• مشابه: advise, awaken, elevate, enable, inspire, school, uplift
- News magazines nowadays entertain us as well as illuminate us with respect to events in the world.
[ترجمه گوگل] مجلات خبری امروزه ما را سرگرم می کنند و همچنین ما را با توجه به رویدادهای جهان روشن می کنند
[ترجمه ترگمان] امروزه مجلات اخبار ما را سرگرم می کنند و ما را با توجه به وقایع جهان روشن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروزه مجلات اخبار ما را سرگرم می کنند و ما را با توجه به وقایع جهان روشن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Will you illuminate us as to your intentions?
[ترجمه گوگل] آیا ما را در مورد نیت خود روشن می کنی؟
[ترجمه ترگمان] می خواهید ما را روشن کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می خواهید ما را روشن کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to decorate (a letter, manuscript, or the like) with colored designs.
• مشابه: decorate, embellish, emblazon, illustrate
• مشابه: decorate, embellish, emblazon, illustrate
- The monk illuminated the pages of the gospel with brilliant depictions of Biblical events.
[ترجمه گوگل] راهب صفحات انجیل را با تصاویری درخشان از وقایع کتاب مقدس روشن کرد
[ترجمه ترگمان] راهب کتاب انجیل را با ترسیم درخشانی از وقایع کتاب مقدس روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] راهب کتاب انجیل را با ترسیم درخشانی از وقایع کتاب مقدس روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: illuminable (adj.), illuminative (adj.), illuminatingly (adv.), illuminator (n.)
مشتقات: illuminable (adj.), illuminative (adj.), illuminatingly (adv.), illuminator (n.)
• : تعریف: to become illuminated.
• مترادف: brighten, illumine, light up
• متضاد: darken
• مشابه: clear, incandesce, light, lighten, phosphoresce
• مترادف: brighten, illumine, light up
• متضاد: darken
• مشابه: clear, incandesce, light, lighten, phosphoresce