1. illness caused him to curtail his stay
بیماری موجب شد که از مدت اقامت خود بکاهد.
2. illness forced him to withdraw from social activities
بیماری او را مجبور کرد که از فعالیت های اجتماعی دست بکشد.
3. illness had attenuated her
بیماری او را نحیف کرده بود.
4. illness may come from a poor diet
غذای بد ممکن است موجب بیماری گردد.
5. illness obliged him to resign
بیماری او را ناچار کرد که استعفا بدهد.
6. an illness amenable to treatment
بیماری درمان پذیر
7. an illness bringing debt in its trail
یک بیماری که قرض به بار آورد
8. her illness diminished our fun
بیماری او عیش ما را منقص کرد.
9. her illness is critical
بیماری او وخیم است.
10. his illness eventuated in death
بیماری او به مرگ انجامید.
11. his illness finally got to him
بالاخره بیماریش او را از پا درآورد.
12. his illness is past its crisis
شور بیماری او تمام شده است.
13. his illness may have had some connection with his recent trip
احتمالا بیماری او با سفر اخیر او رابطه داشت.
14. his illness was due to overwork
بیماری او به خاطر کار زیاد بود
15. his illness was serious
بیماری او وخیم بود.
16. languishing illness
بیماری طولانی
17. the illness kept her in the hospital
بیماری او را در بیمارستان نگهداشت.
18. the illness ran its course
بیماری مراحل خود را طی کرد.
19. their illness resulted from food poisoning
بیماری آنها ناشی از مسمومیت غذایی بود.
20. this illness is not following its usual pattern
این بیماری از روال همیشگی خودش پیروی نمی کند.
21. through illness he lost his hearing
به خاطر بیماری شنوایی خود را از دست داد.
22. what illness did he die of?
از چه مرضی مرد؟
23. a desperate illness
بیماری وخیم
24. a grave illness
بیماری وخیم
25. a light illness
بیماری جزیی
26. a long illness
بیماری طولانی
27. a major illness
یک بیماری وخیم
28. a minor illness
بیماری جزئی
29. a serious illness
یک بیماری وخیم
30. a serious illness ruined his chances of promotion
یک بیماری سخت شانس ارتقای رتبه ی او را از میان برد.
31. an incipient illness
بیماری در حال شروع
32. an incurable illness
بیماری درمان ناپذیر
33. fever indicates illness
تب نشانه ی بیماری است.
34. he faked illness
او خود را به ناخوشی زد.
35. his mother's illness made a hole in his savings
بیماری مادرش اندوخته ی او را بشدت تقلیل داد.
36. his recent illness has shorn him of strength
بیماری اخیر رمق او را گرفته است.
37. a siege of illness
شور بیماری
38. it may cause illness too
ممکن است منجر به بیماری نیز بشود.
39. my mother's final illness lasted ten days
واپسین بیماری مادرم ده روز طول کشید.
40. pneumonia aggravated her illness
سینه پهلو بیماری او را وخیم تر کرد.
41. fatigue predisposes one to illness
خستگی انسان را مستعد بیماری می کند.
42. he minimized his own illness
او بیماری خود را دست کم می گرفت.
43. he retired because of illness
به خاطر بیماری بازنشسته شد.
44. he was forced by illness to lead an inactive life
بیماری او را وادار کرد که زندگی غیرفعالی داشته باشد.
45. lack of money and illness further complicated her travel plans
بی پولی و بیماری،برنامه سفر او را بیش از پیش با اشکال مواجه کرد.
46. the cause of his illness
علت بیماری او
47. the news of her illness really upset me
خبر بیماری او واقعا مرا پریشان کرد.
48. to rally from an illness
از بیماری بهبودی یافتن
49. the evil rumors about his illness
شایعات شوم درباره ی بیماری او
50. the suspense and terror caused by his illness
دلهره و وحشتی که بیماری او به وجود آورد
51. sick pay inures from the first day of illness
حقوق مربوط به دوره ی بیماری از اولین روز شروع بیماری قابل پرداخت است.
52. only the people around the shah knew of his illness
فقط نزدیکان شاه از بیماری او اطلاع داشتند.
53. the sympathy of my family sustained me during my illness
دلسوزی افراد خانواده ام در دوران بیماری مرا تسکین می داد.
54. i tried to be next to my mother during her illness
طی بیماری مادرم،کوشیدم پهلوی او باشم.
55. he was not able to perform his editorial duties on account of illness
به واسطه ی بیماری قادر به انجام وظایف سردبیری نبود.