• (3)تعریف: lacking familiarity with elements of culture such as literature and art. • متضاد: erudite, literate
• (4)تعریف: ignorant of a particular branch of knowledge. • متضاد: literate
- illiterate with regard to science
[ترجمه گوگل] بی سواد از نظر علم [ترجمه ترگمان] بی سواد و با توجه به علم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )مشتقات: illiterately (adv.), illiterateness (n.)
• : تعریف: one that is illiterate. • متضاد: literate
جمله های نمونه
1. illiterate people who couldn't even sign their names
مردم بی سوادی که نمی توانستند حتی نام خود را امضا کنند
2. an illiterate sentence
جمله ی غیر مصطلح
3. musically illiterate
بی اطلاع از موسیقی
4. the gardener's helpers were illiterate
کمک های باغبان بی سواد بودند.
5. the country is poor; furthermore, most of its people are illiterate
آن کشور فقیر است ; به علاوه اکثر مردم آن بیسوادند.
6. A small but significant number of 11-year-olds are illiterate.
[ترجمه Sogand] تعداد کم ، اما قابل توجهی از کودکان ۱۱ ساله بی سواد هستند
|
[ترجمه گوگل]تعداد اندک اما قابل توجهی از کودکان 11 ساله بی سواد هستند [ترجمه ترگمان]تعداد کمی از کودکان ۱۱ ساله بی سواد هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. People judged to be functionally illiterate lack the basic reading and writing skills required in everyday life.
[ترجمه گوگل]افرادی که از نظر عملکردی بی سواد قضاوت می شوند فاقد مهارت های اولیه خواندن و نوشتن هستند که در زندگی روزمره مورد نیاز است [ترجمه ترگمان]افرادی که از لحاظ عملکردی بیسواد هستند، فاقد مهارت های خواندن و نوشتن ابتدایی هستند که در زندگی روزمره مورد نیاز است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. You must be illiterate if you've never heard of Marx.
[ترجمه م] اگه تا بحال اسم مارکس رو نشنیدی، بی سواد محسوب می شی
|
[ترجمه گوگل]اگر تا به حال نام مارکس را نشنیده اید، حتماً بی سواد هستید [ترجمه ترگمان]تو باید بی سواد باشی اگه تا حالا اسم مارکس رو نشنیدی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A surprising percentage of the population are illiterate.
[ترجمه گوگل]درصد شگفت انگیزی از جمعیت بی سواد هستند [ترجمه ترگمان]درصد شگفت آور مردم بی سواد هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He suggested that the petitioners were illiterate and had no notion of what they were signing.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که درخواست کنندگان بی سواد بودند و هیچ تصوری از آنچه امضا می کنند نداشتند [ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که the بی سواد بودند و هیچ نمی دانستند که آن ها چه چیزی را امضا می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Illiterate and undesirable are treated as synonymous.
[ترجمه گوگل]بی سواد و نامطلوب مترادف تلقی می شوند [ترجمه ترگمان]Illiterate و نامطلوب به عنوان مترادف تلقی می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. If consumers are largely illiterate, then the firm's advertising, packaging and labelling will need to be adapted.
[ترجمه گوگل]اگر مصرف کنندگان تا حد زیادی بی سواد باشند، تبلیغات، بسته بندی و برچسب گذاری شرکت باید تطبیق داده شود [ترجمه ترگمان]اگر مشتریان تا حد زیادی بی سواد هستند، پس تبلیغ، بسته بندی و برچسب زدن باید سازگار باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Only a complete media illiterate could leap to such a conclusion.
[ترجمه گوگل]فقط یک بی سواد رسانه ای کامل می تواند به چنین نتیجه ای برسد [ترجمه ترگمان]تنها یک رسانه کامل بی سواد ممکن است به چنین نتیجه ای برسند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They couldn't communicate in writing, because William was illiterate.
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانستند کتبی ارتباط برقرار کنند، زیرا ویلیام بی سواد بود [ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانستند با نوشتن ارتباط برقرار کنند، چون ویلیام بی سواد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
vernacular, common, general, illiterate, ignorant, folksy, substandard, slangy
عامی (صفت)
illiterate, ignorant
درس نخوانده (صفت)
illiterate, unlettered, untaught
تخصصی
[بهداشت] بیسواد
انگلیسی به انگلیسی
• one who cannot read or write; ignorant or uneducated person unable to read or write; uncultured, uneducated someone who is illiterate cannot read or write.