illiterate

/ˌɪˈlɪtərət//ɪˈlɪtərət/

معنی: بی سواد، عام، عامی، درس نخوانده
معانی دیگر: دارای معلومات کم (به ویژه در رشته ی بخصوص)، ناوارد، (از نظر دستور زبان) غلط، غیرمصطلح

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: unable to read or write.
متضاد: literate
مشابه: ignorant

(2) تعریف: showing substandard learning; poorly educated; ignorant.
متضاد: literate
مشابه: ignorant

(3) تعریف: lacking familiarity with elements of culture such as literature and art.
متضاد: erudite, literate

(4) تعریف: ignorant of a particular branch of knowledge.
متضاد: literate

- illiterate with regard to science
[ترجمه گوگل] بی سواد از نظر علم
[ترجمه ترگمان] بی سواد و با توجه به علم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: illiterately (adv.), illiterateness (n.)
• : تعریف: one that is illiterate.
متضاد: literate

جمله های نمونه

1. illiterate people who couldn't even sign their names
مردم بی سوادی که نمی توانستند حتی نام خود را امضا کنند

2. an illiterate sentence
جمله ی غیر مصطلح

3. musically illiterate
بی اطلاع از موسیقی

4. the gardener's helpers were illiterate
کمک های باغبان بی سواد بودند.

5. the country is poor; furthermore, most of its people are illiterate
آن کشور فقیر است ; به علاوه اکثر مردم آن بیسوادند.

6. A small but significant number of 11-year-olds are illiterate.
[ترجمه Sogand] تعداد کم ، اما قابل توجهی از کودکان ۱۱ ساله بی سواد هستند
|
[ترجمه گوگل]تعداد اندک اما قابل توجهی از کودکان 11 ساله بی سواد هستند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از کودکان ۱۱ ساله بی سواد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. People judged to be functionally illiterate lack the basic reading and writing skills required in everyday life.
[ترجمه گوگل]افرادی که از نظر عملکردی بی سواد قضاوت می شوند فاقد مهارت های اولیه خواندن و نوشتن هستند که در زندگی روزمره مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]افرادی که از لحاظ عملکردی بیسواد هستند، فاقد مهارت های خواندن و نوشتن ابتدایی هستند که در زندگی روزمره مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You must be illiterate if you've never heard of Marx.
[ترجمه م] اگه تا بحال اسم مارکس رو نشنیدی، بی سواد محسوب می شی
|
[ترجمه گوگل]اگر تا به حال نام مارکس را نشنیده اید، حتماً بی سواد هستید
[ترجمه ترگمان]تو باید بی سواد باشی اگه تا حالا اسم مارکس رو نشنیدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A surprising percentage of the population are illiterate.
[ترجمه گوگل]درصد شگفت انگیزی از جمعیت بی سواد هستند
[ترجمه ترگمان]درصد شگفت آور مردم بی سواد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He suggested that the petitioners were illiterate and had no notion of what they were signing.
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که درخواست کنندگان بی سواد بودند و هیچ تصوری از آنچه امضا می کنند نداشتند
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که the بی سواد بودند و هیچ نمی دانستند که آن ها چه چیزی را امضا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Illiterate and undesirable are treated as synonymous.
[ترجمه گوگل]بی سواد و نامطلوب مترادف تلقی می شوند
[ترجمه ترگمان]Illiterate و نامطلوب به عنوان مترادف تلقی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If consumers are largely illiterate, then the firm's advertising, packaging and labelling will need to be adapted.
[ترجمه گوگل]اگر مصرف کنندگان تا حد زیادی بی سواد باشند، تبلیغات، بسته بندی و برچسب گذاری شرکت باید تطبیق داده شود
[ترجمه ترگمان]اگر مشتریان تا حد زیادی بی سواد هستند، پس تبلیغ، بسته بندی و برچسب زدن باید سازگار باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Only a complete media illiterate could leap to such a conclusion.
[ترجمه گوگل]فقط یک بی سواد رسانه ای کامل می تواند به چنین نتیجه ای برسد
[ترجمه ترگمان]تنها یک رسانه کامل بی سواد ممکن است به چنین نتیجه ای برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They couldn't communicate in writing, because William was illiterate.
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانستند کتبی ارتباط برقرار کنند، زیرا ویلیام بی سواد بود
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانستند با نوشتن ارتباط برقرار کنند، چون ویلیام بی سواد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی سواد (صفت)
analphabetic, illiterate, unlettered, lowbrow, unread

عام (صفت)
vernacular, common, general, illiterate, ignorant, folksy, substandard, slangy

عامی (صفت)
illiterate, ignorant

درس نخوانده (صفت)
illiterate, unlettered, untaught

تخصصی

[بهداشت] بیسواد

انگلیسی به انگلیسی

• one who cannot read or write; ignorant or uneducated person
unable to read or write; uncultured, uneducated
someone who is illiterate cannot read or write.

پیشنهاد کاربران

بدون ی
سواد
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : illiterate / illiteracy
✅️ صفت ( adjective ) : illiterate
✅️ قید ( adverb ) : _
cant read or write
معلومات در باره بیسوادی زندگی. ویا فامیلی

متضاد literate

بپرس