illiteracy

/ˌɪˈlɪtərəsi//ɪˈlɪtərəsi/

معنی: بیسوادی
معانی دیگر: بی سوادی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: illiteracies
(1) تعریف: the condition of being unable to read and write.

(2) تعریف: lack of education or knowledge in some field.
متضاد: erudition, knowledge

(3) تعریف: an error in speaking or writing that would be considered characteristic of an illiterate person.

جمله های نمونه

1. illiteracy and ignorance are two great evils
بی سوادی و جهالت دوبلای بزرگ هستند.

2. illiteracy has condemned them to poverty
بی سوادی آنان را محکوم به فقر کرده است.

3. illiteracy is a bar to success
بی سوادی مانع موفقیت است.

4. illiteracy is a great blight
بیسوادی آفتی بزرگ است (مصیبتی بزرگ است).

5. illiteracy is still prevalent in this area
بیسوادی هنوز در این ناحیه گسترده است.

6. the battle against illiteracy
پیکار با بیسوادی

7. the campaign against illiteracy
پیکار با بیسوادی

8. the combat against illiteracy
پیکار با بیسوادی

9. the extirpation of illiteracy
ریشه کن سازی بیسوادی

10. the overbearing problem of illiteracy
مسئله غامض بیسوادی

11. we must fight against illiteracy
ما باید با بی سوادی پیکار کنیم.

12. a government scheme for fighting illiteracy
تدبیر دولت برای پیکار با بیسوادی

13. such curses as poverty and illiteracy
بدبختی هایی همچون فقر و بی سوادی

14. they have tried to eradicate illiteracy
آنان کوشیده اند بیسوادی را ریشه کن کنند.

15. we must wage a campaign against illiteracy
ما بایستی بر ضد بیسوادی پیکار کنیم.

16. we have failed to overcome poverty and illiteracy
ما در چیره شدن بر فقر و بیسوادی ناکام شده ایم.

17. much headway has recently been made in fighting illiteracy
در پیکار با بی سوادی اخیرا پیشرفت زیادی حاصل شده است.

18. her new teacher helped her gain freedom from ignorance and illiteracy
معلم جدیدش به او کمک کرد تا از نادانی و بیسوادی نجات یابد.

19. it is sad that there is still a lot of illiteracy
تاسف آور است که هنوز هم بیسوادی فراوان است.

20. Illiteracy threatens Britain's industrial performance. But, quite apart from that, the individual who can't read or write is unlikely to get a job.
[ترجمه گوگل]بی سوادی عملکرد صنعتی بریتانیا را تهدید می کند اما، جدای از آن، فردی که نمی تواند بخواند یا بنویسد، بعید است که شغلی پیدا کند
[ترجمه ترگمان]بی سوادی عملکرد صنعتی بریتانیا را تهدید می کند اما جدا از آن، فردی که سواد خواندن یا نوشتن ندارد، بعید به نظر می رسد که شغلی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. We must do away with illiteracy.
[ترجمه گوگل]ما باید بی سوادی را کنار بگذاریم
[ترجمه ترگمان]ما باید با بی سوادی کنار بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Illiteracy is widespread among the poor.
[ترجمه گوگل]بی سوادی در بین فقرا شایع است
[ترجمه ترگمان]بی سوادی در میان فقرا شایع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Illiteracy rates are still thought to stand above 50 percent.
[ترجمه گوگل]گمان می رود که نرخ بی سوادی همچنان بالای 50 درصد باشد
[ترجمه ترگمان]نرخ بی سوادی هنوز بیش از ۵۰ درصد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The illiteracy rate on the island is still unacceptably high.
[ترجمه گوگل]نرخ بی سوادی در این جزیره هنوز به طور غیرقابل قبولی بالاست
[ترجمه ترگمان]میزان بی سوادی در جزیره هنوز به گونه ای غیرقابل قبول بالا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. In the rural areas, illiteracy is widespread.
[ترجمه گوگل]در مناطق روستایی، بی سوادی به طور گسترده ای رواج دارد
[ترجمه ترگمان]در مناطق روستایی، بی سوادی گسترده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. In general, illiteracy and lack of motivation militate against reliability of figures from Third World countries.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، بی سوادی و بی انگیزگی در مقابل اعتبار ارقام کشورهای جهان سوم قرار دارد
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، بی سوادی و فقدان انگیزه، برخلاف قابلیت اعتماد ارقام از کشورهای جهان سوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیسوادی (اسم)
analphabet, illiteracy

انگلیسی به انگلیسی

• inability to read and write; ignorance, lack of education
illiteracy is the inability of people to read or write.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : illiterate / illiteracy
✅️ صفت ( adjective ) : illiterate
✅️ قید ( adverb ) : _
عدم آگاهی، ناآگاهی

بپرس