صفت ( adjective )
حالات: worse, worst
عبارات: ill at ease
حالات: worse, worst
عبارات: ill at ease
• (1) تعریف: not in normal health; unwell; sick.
• مترادف: ailing, sick, unhealthy, unwell
• متضاد: better, healthy, well
• مشابه: bad, bedridden, down, indisposed, infirm, suffering
• مترادف: ailing, sick, unhealthy, unwell
• متضاد: better, healthy, well
• مشابه: bad, bedridden, down, indisposed, infirm, suffering
- He's been ill with a virus all week.
[ترجمه sara yaghoobi] او کل هفته دچار ویروس شده بود|
[ترجمه امین] او کل هفته رو یه مریضی ویروسی گرفته بود|
[ترجمه گوگل] او تمام هفته به ویروس مبتلا بود[ترجمه ترگمان] تمام هفته دچار ویروس شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: causing harm or disadvantage; detrimental.
• مترادف: bad, harmful
• متضاد: beneficial, favorable, good, positive
• مشابه: deleterious, detrimental, hurtful, injurious, nefarious, negative, offensive, sinister, unfavorable
• مترادف: bad, harmful
• متضاد: beneficial, favorable, good, positive
• مشابه: deleterious, detrimental, hurtful, injurious, nefarious, negative, offensive, sinister, unfavorable
- She felt the ill effects of getting too little sleep.
[ترجمه گوگل] او اثرات بد کم خوابی را احساس کرد
[ترجمه ترگمان] احساس بدی به خواب رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساس بدی به خواب رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: unsound or faulty; inferior.
• مترادف: deficient, faulty, inadequate, insufficient, unacceptable, unsound
• متضاد: good
• مشابه: inferior, lacking, unsatisfactory
• مترادف: deficient, faulty, inadequate, insufficient, unacceptable, unsound
• متضاد: good
• مشابه: inferior, lacking, unsatisfactory
- ill health
[ترجمه گوگل] سلامتی بد|
[ترجمه گوگل] بد سلامتی[ترجمه ترگمان] حالم خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- ill manners
[ترجمه گوگل] اخلاق بد
[ترجمه ترگمان] ادب و نزاکت را رعایت می کنم …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ادب و نزاکت را رعایت می کنم …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: bringing adversity; unfavorable.
• مترادف: adverse, difficult, foul, inauspicious, ominous, sinister, unfavorable, unfortunate, unlucky
• متضاد: favorable
• مشابه: evil, harmful, inimical, injurious, pernicious, sinister, threatening, unfriendly
• مترادف: adverse, difficult, foul, inauspicious, ominous, sinister, unfavorable, unfortunate, unlucky
• متضاد: favorable
• مشابه: evil, harmful, inimical, injurious, pernicious, sinister, threatening, unfriendly
- He suffered a great deal of ill fortune.
[ترجمه گوگل] او از بدبختی زیادی متحمل شد
[ترجمه ترگمان] از بخت بد بخت و اقبال فراوان متحمل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از بخت بد بخت و اقبال فراوان متحمل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's an ill wind that brings no good.
[ترجمه گوگل] باد بدی است که خیری به همراه ندارد
[ترجمه ترگمان] این یک باد بد است که هیچ فایده ای ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک باد بد است که هیچ فایده ای ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: hostile; unkind.
• مترادف: angry, antagonistic, cross, hateful, hostile, inimical, unkind
• متضاد: friendly, warm
• مشابه: unfavorable, unfriendly
• مترادف: angry, antagonistic, cross, hateful, hostile, inimical, unkind
• متضاد: friendly, warm
• مشابه: unfavorable, unfriendly
- ill feeling
- ill will
- ill remarks
اسم ( noun )
• (1) تعریف: evil or harm; trouble.
• مترادف: evil, harm, misery, misfortune, pain, woe
• مشابه: affliction, grief, hurt, mischief, problem, sorrow, suffering, trouble
• مترادف: evil, harm, misery, misfortune, pain, woe
• مشابه: affliction, grief, hurt, mischief, problem, sorrow, suffering, trouble
- A bad law leads to many ills.
[ترجمه گوگل] یک قانون بد منجر به بسیاری از بیماری ها می شود
[ترجمه ترگمان] یک قانون بد منجر به مشکلات زیادی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک قانون بد منجر به مشکلات زیادی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I don't wish them ill.
[ترجمه گوگل] من برای آنها آرزوی بیماری ندارم
[ترجمه ترگمان] من آن ها را بد نمی خواهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من آن ها را بد نمی خواهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an affliction or disease; ailment.
• مترادف: affliction, ailment, disease, illness, infirmity, sickness, trouble
• مشابه: disorder, malady
• مترادف: affliction, ailment, disease, illness, infirmity, sickness, trouble
• مشابه: disorder, malady
- the ills of old age
قید ( adverb )
• (1) تعریف: in a hostile or evil manner; unkindly.
• مترادف: adversely, badly, harshly, unfavorably, unkindly
• متضاد: favorably, kindly, well
• مشابه: evilly, negatively
• مترادف: adversely, badly, harshly, unfavorably, unkindly
• متضاد: favorably, kindly, well
• مشابه: evilly, negatively
- He spoke ill of everyone.
- ill-treated
• (2) تعریف: faultily or inappropriately; badly.
• متضاد: well
• متضاد: well
- ill-prepared
- ill-timed
• (3) تعریف: only with difficulty; barely.
• مترادف: barely, hardly, scarcely
• متضاد: easily, well
• مشابه: noway, nowise
• مترادف: barely, hardly, scarcely
• متضاد: easily, well
• مشابه: noway, nowise
- They can ill afford to purchase that business.
[ترجمه گوگل] آنها به سختی می توانند آن کسب و کار را بخرند
[ترجمه ترگمان] آن ها استطاعت خرید آن کسب وکار را ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها استطاعت خرید آن کسب وکار را ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He can ill manage such a concern.
[ترجمه مریم طاهررضی] او به سختی میتواند این نگرانی ر ا تحمل کند.|
[ترجمه گوگل] او نمی تواند چنین نگرانی را مدیریت کند[ترجمه ترگمان] او نمی تواند این نگرانی را تحمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: with bad luck; unfortunately.
- ill-fated
- ill-starred
اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "illustrated" or "illustration."
ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "I will".