صفت ( adjective )
• (1) تعریف: lacking knowledge or education.
• مترادف: illiterate, uneducated, unlearned, unlettered, unschooled, untaught, untutored
• متضاد: cultured, educated, erudite, knowledgeable, learned, versed, well-read
• مشابه: naive, unread, wide-eyed
• مترادف: illiterate, uneducated, unlearned, unlettered, unschooled, untaught, untutored
• متضاد: cultured, educated, erudite, knowledgeable, learned, versed, well-read
• مشابه: naive, unread, wide-eyed
- It is easier for corrupt leaders to control an ignorant population.
[ترجمه گوگل] کنترل جمعیت نادان برای رهبران فاسد آسان تر است
[ترجمه ترگمان] برای رهبران فاسد آسان تر است که مردم نادان را کنترل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برای رهبران فاسد آسان تر است که مردم نادان را کنترل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many of the children grow up ignorant because they have no access to schools.
[ترجمه عسل موسوی] بسیاری از کودکان نادان و بی سواد بزرگ می شوند چون آنها به مدارس دسترسی ندارند|
[ترجمه Hamed] خیلی از بچه ها، بی سواد بار میآن، چون هیچ دسترسی به مدارس ندارند.|
[ترجمه گوگل] بسیاری از کودکان به دلیل دسترسی نداشتن به مدرسه، نادان بزرگ می شوند[ترجمه ترگمان] بسیاری از کودکان به این دلیل بی سواد هستند که دسترسی به مدارس ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: resulting from or revealing a lack of knowledge or education.
• مترادف: benighted, illiterate, uninformed, unknowing, unwitting
• مشابه: callow, green, half-baked, ingenuous, lowbrow, naive, unintelligent
• مترادف: benighted, illiterate, uninformed, unknowing, unwitting
• مشابه: callow, green, half-baked, ingenuous, lowbrow, naive, unintelligent
- We're making an ignorant assumption, and we should probably check the facts.
[ترجمه گوگل] ما یک فرض جاهلانه می کنیم و احتمالاً باید حقایق را بررسی کنیم
[ترجمه ترگمان] ما فرض ignorant داریم و احتمالا باید حقیقت را بررسی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما فرض ignorant داریم و احتمالا باید حقیقت را بررسی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: unaware; uninformed.
• مترادف: in the dark, oblivious of, unacquainted, unaware, unconscious, unfamiliar, uninformed, unlearned
• متضاد: aware, cognizant, conversant
• مشابه: blind, illiterate
• مترادف: in the dark, oblivious of, unacquainted, unaware, unconscious, unfamiliar, uninformed, unlearned
• متضاد: aware, cognizant, conversant
• مشابه: blind, illiterate
- Many of us are ignorant about other cultures.
[ترجمه گوگل] بسیاری از ما نسبت به فرهنگ های دیگر ناآگاه هستیم
[ترجمه ترگمان] بسیاری از ما از فرهنگ های دیگر بی اطلاع هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از ما از فرهنگ های دیگر بی اطلاع هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was ignorant of the fact that the law had changed.
[ترجمه گوگل] او از تغییر قانون بی خبر بود
[ترجمه ترگمان] از این حقیقت بی خبر بود که قانون تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از این حقیقت بی خبر بود که قانون تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید