2. If your next record's a bit iffy, you're forgotten.
[ترجمه احمد قربانی] اگر رکورد بعدی شما کمی مبهم باشد، فراموش شده اید.
|
[ترجمه گوگل]اگر رکورد بعدی شما کمی مبهم است، فراموش شده اید [ترجمه ترگمان]اگر سوابق بعدی شما کمی مشکوک است، فراموش کرده اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. That meat smells a bit iffy to me.
[ترجمه احمد قربانی] آن گوشت برای من کمی بوی بدی دارد.
|
[ترجمه گوگل]آن گوشت برای من کمی بوی بدی دارد [ترجمه ترگمان] اون گوشت یه کم بوی بدی میده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Simon's still kind of iffy about going to Columbia.
[ترجمه نیره] سیمون هنوز برای رفتن به کلمبیا شروطی دارد
|
[ترجمه گوگل]سایمون هنوز هم در مورد رفتن به کلمبیا گیج است [ترجمه ترگمان](سیمون)هنوز هم به فکر رفتن به کلمبیا است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The milk smells a bit iffy.
[ترجمه احمد قربانی] شیر کمی بوی بد می دهد
|
[ترجمه گوگل]شیر کمی بوی بد می دهد [ترجمه ترگمان]شیر کمی بوی بد می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The July date is still rather iffy.
[ترجمه گوگل]تاریخ ژوئیه هنوز مبهم است [ترجمه ترگمان]تاریخ ژوئیه هنوز نسبتا بد است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Policy decisions are always exercises in the iffy math of social tradeoffs.
[ترجمه گوگل]تصمیمگیریهای سیاستی همیشه تمرینهایی در ریاضیات مبهم مبادلات اجتماعی هستند [ترجمه ترگمان]تصمیمات سیاست همیشه در ریاضی iffy of اجتماعی انجام می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Some iffy assumptions color this approach to the goals of mainstreaming.
[ترجمه گوگل]برخی از مفروضات مبهم این رویکرد را به اهداف جریان اصلی تبدیل می کند [ترجمه ترگمان]برخی از مفروضات iffy این رویکرد را به اهداف of نشان می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. If the downside is iffy, the upside is certain.
[ترجمه گوگل]اگر جنبه منفی ناخوشایند باشد، روند صعودی آن قطعی است [ترجمه ترگمان]اگر نزولی وجود داشته باشد، وارونه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The weather looks slightly iffy.
[ترجمه گوگل]هوا کمی مبهم به نظر می رسد [ترجمه ترگمان]آب و هوا کمی iffy به نظر می رسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Your chances of finding a better job are iffy.
[ترجمه گوگل]شانس شما برای یافتن شغل بهتر بسیار ضعیف است [ترجمه ترگمان]شانست برای پیدا کردن یه شغل بهتر غیرقابل باوره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He looked definitely iffy to me, but not the sort of bad lad who carries out hits.
[ترجمه گوگل]او قطعاً برای من بد به نظر می رسید، اما نه آن پسر بدی که ضربات را انجام می دهد [ترجمه ترگمان]مطمئنا به نظر من غیرقابل تصوری بود، اما نه از آن نوع پسری بود که با او برخورد می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He was from an iffy neighborhood.
[ترجمه گوگل]او اهل محله ای بود [ترجمه ترگمان]اون از یه محله مشکوک بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Jobs and pay remain iffy in areas like asset - backed securities where markets remain frozen.
[ترجمه گوگل]مشاغل و دستمزد در مناطقی مانند اوراق بهادار دارای پشتوانه دارایی که بازارها منجمد میمانند همچنان نامرغوب هستند [ترجمه ترگمان]مشاغل و پرداخت ها در مناطقی همچون اوراق بهادار حمایت از دارایی ثابت باقی می مانند که بازارها در آن منجمد هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• doubtful, uncertain, chancy (slang) if you are iffy about something, you are uncertain about whether you are going to do it or not; an informal word.
پیشنهاد کاربران
1 - adjective / informal not certain or decided/ صفت، غیر رسمی/ غیر مطمئن، غیر قطعی، نامطمئن Simon's still kind of iffy about going to Colombia Our plans are iffy 2 - not completely good, honest, or suitable ... [مشاهده متن کامل]
نه کاملاً خوب، صادق یا مناسب The milk smells a bit iffy I was hoping to go to the park but the weather's looking a bit iffy 3 - mainly UK slightly ill عمدتاً در انگلیسی بریتانیایی/ کمی، قدری، تا حدودی مریض یا بیمار I'm not coming out tonight - I'm feeling a bit iffy "Feeling unwell" is a broad concept ranging from serious disease to being "iffy"