idled

جمله های نمونه

1. he idled along the river
در امتداد رودخانه می پلکید.

2. the strike idled thousands of workers
اعتصاب،هزاران کارگر را از کار بازداشت.

انگلیسی به انگلیسی

• without a sense of constraint, lacking sense of responsibility; nonsensical, trifling, silly

پیشنهاد کاربران

بپرس