idea

/aɪˈdiːə//aɪˈdɪə/

معنی: معنی، اگاهی، مراد، گمان، نیت، اندیشه، خیال، فکر، تصور، انگاره، خاطر، طرز تفکر، طرز فکر، خاطره، نقشه کار
معانی دیگر: پنداشت، پندار، انگار، ایده، تدبیر، نظر، اعتقاد، عقیده، باور، باور داشت، نقشه، طرح، منظور، خواسته، سگال، اندیشه ی مبهم، حدس، (موسیقی) تم، (فلسفه ی افلاطون - هر یک از الگوهای جاودانی و تغییر ناپذیری که چیزهای مادی از آنها ناشی شده و نمونه های ناقصی از آنها می باشند) مینو، حقیقت مطلق، مقصود، خبر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: anything existing in the mind as a product of mental activity or awareness, such as a conception or image.
مترادف: concept, image, notion, thought
مشابه: apperception, appraisal, attitude, estimate, impression, insight, point of view, reaction

- A lot of ideas came to me as I was reading the article.
[ترجمه B] ایده های زیادی هنگام خواندن مقاله به ذهنم رسید . یا ایده های زیادی هنگام خواندن مقاله یافتم .
|
[ترجمه حامد جوکار] هنگام خواندن مقاله ایده های زیادی به ذهنم رسید.
|
[ترجمه گوگل] در حین خواندن مقاله ایده های زیادی به ذهنم رسید
[ترجمه ترگمان] وقتی داشتم مقاله را می خواندم، ایده های زیادی به ذهنم خطور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She laughed out loud at the funny idea she had in her mind.
[ترجمه کوثر محسن زاده حاجی] او با صدای بلند خندید و به این فکر افتاد، در ذهنش چه می گذرد
|
[ترجمه شرمین] او با صدای بلند به فکر خنده داری که در ذهنش بود ( در سر داشت ) خندید.
|
[ترجمه Mm] چرا چرتوپرت میگید؟ معنیمیشه:اون با صدای بلند به فکری که تو سرش بود خندید یعنی مثلا یه فکر احمقانه میکنیم به خودمون میخندیم خیلی سادست بخدا
|
[ترجمه موافق با Mm] اون به فکر خودش بلند خندید
|
[ترجمه گوگل] او با صدای خنده‌ای از این ایده خنده‌دار در ذهنش خندید
[ترجمه ترگمان] با صدای بلند خندید و به این فکر افتاد که در ذهنش چه می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a theory, opinion, or conviction.
مترادف: belief, conviction, judgment, opinion, point of view, standpoint, theory, view
مشابه: concept, estimation, notion, outlook, perspective, sentiment, understanding

- Tell us your ideas about how we should approach this matter.
[ترجمه گوگل] نظرات خود را در مورد نحوه برخورد با این موضوع به ما بگویید
[ترجمه ترگمان] ایده های خود را در مورد این که چگونه باید به این موضوع نزدیک شویم را به ما بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His idea of what is entertaining is completely different from mine.
[ترجمه Sehun] نظر او درباره "چه چیز سرگرم کننده است؟" کاملا متفاوت نظر من است
|
[ترجمه گوگل] تصور او از چیزهای سرگرم کننده کاملاً با من متفاوت است
[ترجمه ترگمان] ایده او از چیزی که سرگرم کننده است، کاملا متفاوت از مال من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a plan; intention.
مترادف: conception, intention, plan, thought
مشابه: aim, goal, notion

- He wanted to see that his idea was being carried out properly.
[ترجمه گوگل] او می خواست ببیند که ایده اش به درستی اجرا می شود
[ترجمه ترگمان] او می خواست ببیند که این ایده به درستی انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She always had ideas of becoming a writer.
[ترجمه حامد جوکار] همیشه دلش میخواست که نویسنده شود.
|
[ترجمه گوگل] او همیشه ایده های نویسنده شدن را داشت
[ترجمه ترگمان] همیشه می خواست به نویسنده تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a general impression of a conception, action, or situation.
مترادف: approximation, estimate, image, impression, picture
مشابه: description, glance, glimpse, look, once-over, outline, overview, recollection, summary, survey

- I'll give you an idea of what it looked like.
[ترجمه گوگل] من به شما ایده ای از ظاهر آن خواهم داد
[ترجمه ترگمان] به تو فکری خواهم کرد که چه شکلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a vague or intuitive belief.
مترادف: feeling, hint, impression, inkling, intimation, suggestion
مشابه: belief, clue, concept, guess, implication, indication, notion, speculation, supposition, suspicion

- I had an idea that you would ask me to do that.
[ترجمه گوگل] من فکر کردم که از من بخواهید این کار را انجام دهم
[ترجمه ترگمان] یه فکری به ذهنم رسید که ازم میخوای این کار رو بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had no idea that he was planning a surprise for her.
[ترجمه amir1234] او فکرش را نمیکرد که او یک غافلگیری برای اوبرنامه ریزی کرده است
|
[ترجمه گوگل] او نمی دانست که او برای او سورپرایز برنامه ریزی می کند
[ترجمه ترگمان] او نمی دانست که قصد دارد او را غافلگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: an impulsive plan; notion; fancy.
مترادف: caprice, fancy, notion, whim
مشابه: brainstorm, conceit, crotchet, inspiration, whimsy

- Who had the idea of jumping into the lake at this time of night?
[ترجمه گوگل] چه کسی ایده پریدن به داخل دریاچه را در این وقت شب داشت؟
[ترجمه ترگمان] این وقت شب چه کسی قصد پریدن به دریاچه را داشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an idea flashed through his mind
اندیشه ای به ذهن او خطور کرد.

2. an idea hit him with a bang
ناگهان فکری به سرش زد.

3. an idea seized him
اندیشه ای بر او مستولی شد.

4. an idea so magnetic that he could not free himself of it
اندیشه ای آن چنان جذاب که او نمی توانست خود را از قید آن رها کند.

5. an idea struck me
اندیشه ای به فکرم رسید.

6. an idea that impinges on one's mind
عقیده ای که به فکر کسی خطور کند

7. he idea of relinquishing teaching
فکر دست کشیدن از معلمی

8. his idea of becoming a writer did not materialize
نقشه ی نویسنده شدن او تحقق نیافت.

9. that idea had never occured to me
آن اندیشه هرگز به (مغز) من خطور نکرده بود.

10. that idea once held sway but is now forgotten
یک وقتی آن اندیشه رواج داشت ولی اکنون فراموش شده است.

11. that idea took form slowly
آن اندیشه به آهستگی شکل گرفت.

12. the idea of a world order, successive both to the pagan and the christian
اندیشه ی یک نظام جهانی که در پی آیند نظام های شرک گرایی و مسیحیت است

13. the idea of amateurism is still supported by many
این عقیده که ورزشکاران باید دوستار باشند هنوز طرفداران زیادی دارد.

14. the idea of conquering the world had possessed him
فکر تسخیر جهان هم و غم او شده بود.

15. the idea that cropped up in my mind . . .
اندیشه ای که به مغزم خطور کرد . . .

16. the idea that the world also has a creator. . .
این پنداشت که دنیا خالقی هم دارد. . .

17. one's idea of something
برداشت یا فهم (شخص) از چیزی

18. a capital idea
فکری عالی

19. a fixed idea
فکر وسواس گونه

20. a new idea for decorating a house
تدبیر جدیدی برای تزیین خانه

21. a trite idea
اندیشه ی کهنه و تکراری

22. an original idea
یک اندیشه ی تازه

23. every foolish idea which enters his bean
هر فکر احمقانه ای که به مغزش خطور می کند

24. the overarching idea of his essay
اندیشه ی اصلی مقاله ی او

25. the romantic idea of banishing greed
فکر خوش بینانه ی از میان برداری حرص و آز

26. a bright idea
عقیده یا پیشنهاد بدیع و خوب

27. get the idea
فهمیدن،درک کردن

28. get the idea that
پنداشتن،انگاشتن که،فکر کردن،حدس زدن

29. have no idea
(اصلا) ندانستن،(روح کسی) خبردار نبودن

30. how does the idea strike you?
درباره ی این عقیده چه فکر می کنی ؟

31. i had no idea he would come
اصلا گمان نمی کردم بیاید.

32. i had no idea that they are sisters
اصلا روحم خبردار نبود که آنها خواهر هستند.

33. is this your idea of friendship?
در نظر تو دوستی همین است ؟

34. to borrow an idea
اندیشه ای را عاریه کردن

35. to din an idea into one's ears
اندیشه ای را در گوش کسی چپاندن

36. to follow an idea
از آرمانی پیروی کردن

37. to hammer an idea into someone's head
عقیده ای را به زور وارد سر کسی کردن

38. to have an idea
فکری (در سر) داشتن

39. to infix an idea in a pupil's mind
اندیشه ای را در مغز شاگرد نشاندن

40. to infuse an idea
عقیده ای را القا کردن

41. do you have any idea how late it is?
هیچ می دانی چقدر دیر شده است ؟

42. flat-footed support for an idea
پشتیبانی سرسختانه از یک اندیشه

43. he dissented from the idea that universities should get involved in politics
او با این عقیده که دانشگاه ها باید در سیاست دخالت کنند مخالف بود.

44. he incubated the new idea for a few days before presenting it to the boss
پیش از ارائه ی فکر جدید به رییس،چند روزی غور کرد.

45. i haven't the vaguest idea who she is
اصلا نمی دانم او کیست.

46. i understood the general idea
معنی کلی آن را فهمیدم.

47. in those days the idea of nationality and frontiers did not exist
در آن روزها اندیشه ی هویت ملی و مرز گرایی وجود نداشت.

48. the germ of this idea
صورت اولیه ی این عقیده،نطفه ی این اندیشه

49. the pedigree of an idea
تاریخ تطور یک اندیشه

50. to flirt with an idea
با عقیده یا فکری بازی کردن

51. to subscribe to an idea
عقیده ای را تایید کردن

52. i haven't the slightest idea
اصلا نمی دانم،کوچکترین اطلاعی ندارم،روحم خبردار نیست

53. not have the faintest idea
اصلا ندانستن،کاملا بی اطلاع بودن

54. not have the first idea (about something)
(درباره ی چیزی) اصلا اطلاع نداشتن

55. he implanted in them the idea that humans are all equal
او این انگاره را به آنها تلقین کرد که انسان ها همه برابرند.

56. he was prepossessed with the idea of his own superiority
فکر برتر بودن خودش کاملا مغز او را تسخیر کرده بود.

57. i didn't have the faintest idea that he was your brother!
اصلا فکر نمی کردم برادر شما باشد!

58. i don't have the foggiest idea why she didn't come
اصلا نمی دانم چرا نیامد.

59. i don't have the remotest idea where he is
کمترین اطلاعی ندارم که او کجاست.

60. she still clings to the idea that her husband will finally make up with her
او هنوز بر این باور است که شوهرش بالاخره با او آشتی خواهد کرد.

61. the japanese took this simple idea and elaborated it
ژاپنی ها این فکر ساده را گرفتند و روی آن سخت کار کردند.

62. they could not swallow the idea of being ruled by a young woman
آنان نمی توانستند این فکر را بپذیرند که زن جوانی بر آنها حکومت کند.

63. this is a very stupid idea
این فکر بسیار احمقانه است

64. where do you get the idea that she is in love?
از کجا حدس می زنی که او عاشق است ؟

65. a complete modern who rejects the idea of patriotism
آدم کاملا متجددی که فکر وطن دوستی را مردود می شمارد.

66. at times he dallied with the idea of getting married
گاهی اوقات فکر ازدواج به سرش می زد.

67. he is an exponent of the idea of racial equality
او مروج عقیده ی تساوی نژادی است.

68. the membership is opposed to this idea
اعضا با این عقیده مخالفند.

69. in his sermon, he kept jumping from idea to idea
در موعظه ی خود مرتبا از یک شاخ به شاخ دیگری می پرید.

70. it was then that i conceived the idea of running away
در آن هنگام بود که فکر فرار به مغزم خطور کرد.

مترادف ها

معنی (اسم)
abstract, meaning, sense, significance, implication, signification, point, reality, spirit, intent, innuendo, essence, idea, ideal, moral, peculiar charm

اگاهی (اسم)
knowledge, acquaintance, awareness, consciousness, inkling, intelligence, advice, advertisement, monition, idea, dope, perception, cognizance, immediacy

مراد (اسم)
meaning, end, wish, desire, aim, purpose, intention, idea

گمان (اسم)
doubt, supposition, impression, aim, assumption, opinion, belief, guess, conjecture, surmise, thought, idea

نیت (اسم)
resolution, effect, will, sentiment, purpose, intent, animus, idea, tenor

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

فکر (اسم)
opinion, intent, intention, thought, idea, notion, concept, speculation

تصور (اسم)
supposition, vision, if, supposal, fancy, idea, notion, imagination, visualization, image, picture, conception, conceptualization

انگاره (اسم)
idea, pattern, sketch, croquis, tenet, postulate

خاطر (اسم)
impression, thought, remembrance, idea, notion, mind, mood, humor, memory, recollection

طرز تفکر (اسم)
ideology, idea, way of mentation

طرز فکر (اسم)
idea, mentality

خاطره (اسم)
impression, thought, reminiscence, idea, memoir, notion, memory, recollection

نقشه کار (اسم)
idea

تخصصی

[سینما] ایده (فکر، اندیشه )
[ریاضیات] انگار، ایده، اندیشه، مفهوم، انگاره، فکر، تصور

انگلیسی به انگلیسی

• concept, thought; opinion, theory; intention, plan, goal; impression; vague supposition
an idea is a plan or possible course of action.
your idea of something is your belief about what it is like or what it should be like.
if you have an idea of something, you know about it to some extent.
if you have an idea that something is the case, you suspect that it is the case.
if you have no idea about something, you do not know anything about it.
the idea of an action or activity is its aim or purpose.

پیشنهاد کاربران

ایده،
عقیده، نظر
پنداشت،
معنی idea به فارسی : ایده ، فکر
معنی idea با عبارتی به زبان انگلیسی :
A plan thought or suggestion
Example with " idea " : She had a very interesting idea for doing this problem
مفاهیم، مفهوم
گاهی اوقات در برگرداندن جمله به فارسی، ایده معادل مناسبی نیست و منظور کلی تری پشت واژه idea هست. مفهوم معادل مناسبی براش هست.
This book takes on big ideas such as reexamining the pursuit of happiness.
نگره
ایده
مثال: She had an idea for a new invention.
او یک ایده برای یک اختراع جدید داشت.
وقتیکه ایده از ذهنت میپره ودیگه برنمیگرده؛ بس چطور مدعی میشی مال خودته؟!
میتونیم بگیم : ایده فکر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : idealize / ideate
✅️ اسم ( noun ) : idea / ideology / ideologue / ideologist / ideal / ideation idealism / idealist / idealization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : ideological / ideal / idealistic
✅️ قید ( adverb ) : ideologically / ideally / idealistically

ایده .
مانژه ( واژه ی معادل مصوب فرهنگستان لغت )
الهام
بهتر است به جای ترجمه ی " ایده گرفتن get idea " زین پس ترجمه کنیم: الهام گرفتن
اختصار معلولیت های چندگانه
I've got an idea let's have a party
My idea of something
تصوری که من تو ذهنم از چیزی دارم
Not my idea of something
eg. Choclete milk anda piece of cake is not my idea of dinner
تصور من از شام یه چیزی مثل شیرشکلات و یک تکه کیک نیست
راهکار
It is a good shopping idea
ایده خرید مناسبی هست
موضوع
A plan, tought pr suggestion
نظر
I have an idea
?:What's your idea
ایده، نظر
راه و چاه نشون دادن
a plan , thoughtor suggestion

لفظ. . . منظور. . .
. . . The idea of purpose
لفظ هدف، منظور هدف
Give someone an idea
به کسی پیشنهاد دادن
the aim or purpose
Goal
هدف
مراد
مقصود
منظور
قصد

نظر!، عقیده، ایده
عقیده، فرهنگ، تصور، نظر، اندیشه

بد نیست تفاوت این کلمه با کلمات مشابه رو هم بدونیم
Opinion :نظریه، نظر ( فلسفه ) ، نظر شخصی راجب یک چیز
Idea:نظر شخصی راجب یک فعل و گاها اسم، ایده برای یک کار
View: برداشت سطحی و بدون تفکر عمیق راجب چیزی
...
[مشاهده متن کامل]

↶┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅↷
Opinion بیشتر نظری راجب یک اسم ( noun )
Idea بیشتر نظری راجب یک فعل و انجام دادن آن است

نوفکر. نو اندیشه: فکر نو. اندیشه نو
( ایده در بطن خود به فکری بدیع و نوین توجه دارد. بنظر میرسد این نو آوری باید در معنای واژه آشکار شود )
تصور
( عقیده )
فکر - نظر - افکار - اندیشه
He looked like you
� I have no idea, but my colleague had a good name for my conversation
��� What did I see in my pair? You have no definition
؟� Science or what
او شبیه شما بود
نظری ندارم اما همکارش لحن صحبت کردن بیشتر به دلم نشست اسم خوبی هم داشت
...
[مشاهده متن کامل]

جفت کچلتم دیدم که چی ؟ خودتم که تعریفی نداری زیادی پیگیرمی 🧵

صورت ذهنی
ثال/ایده ( فلسفه )
ایده ، عقیده ، نظر ، فکر ☸️
I knew it was a bad idea to leave him on his own
میدانستم که ایده بدی بود که او را به حال خود رها کنیم
مترادف فارسی:اندیشه - نظر - عقیده
جمله برای این کلمه . the idea of a world order, successive both to the pagan and the christian
A plan, thought, suggestion ( کتاب supplementary )
نقشه، فکر، پیشنهاد
به نظرم معنی think هم میده
( نظر، عقیده، فکر، اندیشه، ایده )

فکر ، ایده خوب
A plane thought or suggestion
فکر ایده
تصور - خیال
suggestion
پنداره
احساس، حس
منظور
thought
ایده
روش
A plan, thought, or suggestion
( ایده - نظر - فکر - اندیشه - عقیده )
ملاحظه
خیال
اندیشه
a plan, thought, or suggestion
( ( ( ( ( نظر، فکر ) ) ) ) ) )
عبارتم هم میشه ب نظرم. !
آرمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٦)

بپرس