اسم ( noun )
• (1) تعریف: anything existing in the mind as a product of mental activity or awareness, such as a conception or image.
• مترادف: concept, image, notion, thought
• مشابه: apperception, appraisal, attitude, estimate, impression, insight, point of view, reaction
• مترادف: concept, image, notion, thought
• مشابه: apperception, appraisal, attitude, estimate, impression, insight, point of view, reaction
- A lot of ideas came to me as I was reading the article.
[ترجمه B] ایده های زیادی هنگام خواندن مقاله به ذهنم رسید . یا ایده های زیادی هنگام خواندن مقاله یافتم .|
[ترجمه حامد جوکار] هنگام خواندن مقاله ایده های زیادی به ذهنم رسید.|
[ترجمه گوگل] در حین خواندن مقاله ایده های زیادی به ذهنم رسید[ترجمه ترگمان] وقتی داشتم مقاله را می خواندم، ایده های زیادی به ذهنم خطور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She laughed out loud at the funny idea she had in her mind.
[ترجمه کوثر محسن زاده حاجی] او با صدای بلند خندید و به این فکر افتاد، در ذهنش چه می گذرد|
[ترجمه شرمین] او با صدای بلند به فکر خنده داری که در ذهنش بود ( در سر داشت ) خندید.|
[ترجمه Mm] چرا چرتوپرت میگید؟ معنیمیشه:اون با صدای بلند به فکری که تو سرش بود خندید یعنی مثلا یه فکر احمقانه میکنیم به خودمون میخندیم خیلی سادست بخدا|
[ترجمه موافق با Mm] اون به فکر خودش بلند خندید|
[ترجمه گوگل] او با صدای خندهای از این ایده خندهدار در ذهنش خندید[ترجمه ترگمان] با صدای بلند خندید و به این فکر افتاد که در ذهنش چه می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a theory, opinion, or conviction.
• مترادف: belief, conviction, judgment, opinion, point of view, standpoint, theory, view
• مشابه: concept, estimation, notion, outlook, perspective, sentiment, understanding
• مترادف: belief, conviction, judgment, opinion, point of view, standpoint, theory, view
• مشابه: concept, estimation, notion, outlook, perspective, sentiment, understanding
- Tell us your ideas about how we should approach this matter.
[ترجمه گوگل] نظرات خود را در مورد نحوه برخورد با این موضوع به ما بگویید
[ترجمه ترگمان] ایده های خود را در مورد این که چگونه باید به این موضوع نزدیک شویم را به ما بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ایده های خود را در مورد این که چگونه باید به این موضوع نزدیک شویم را به ما بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His idea of what is entertaining is completely different from mine.
[ترجمه Sehun] نظر او درباره "چه چیز سرگرم کننده است؟" کاملا متفاوت نظر من است|
[ترجمه گوگل] تصور او از چیزهای سرگرم کننده کاملاً با من متفاوت است[ترجمه ترگمان] ایده او از چیزی که سرگرم کننده است، کاملا متفاوت از مال من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a plan; intention.
• مترادف: conception, intention, plan, thought
• مشابه: aim, goal, notion
• مترادف: conception, intention, plan, thought
• مشابه: aim, goal, notion
- He wanted to see that his idea was being carried out properly.
[ترجمه گوگل] او می خواست ببیند که ایده اش به درستی اجرا می شود
[ترجمه ترگمان] او می خواست ببیند که این ایده به درستی انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می خواست ببیند که این ایده به درستی انجام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She always had ideas of becoming a writer.
[ترجمه حامد جوکار] همیشه دلش میخواست که نویسنده شود.|
[ترجمه گوگل] او همیشه ایده های نویسنده شدن را داشت[ترجمه ترگمان] همیشه می خواست به نویسنده تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a general impression of a conception, action, or situation.
• مترادف: approximation, estimate, image, impression, picture
• مشابه: description, glance, glimpse, look, once-over, outline, overview, recollection, summary, survey
• مترادف: approximation, estimate, image, impression, picture
• مشابه: description, glance, glimpse, look, once-over, outline, overview, recollection, summary, survey
- I'll give you an idea of what it looked like.
[ترجمه گوگل] من به شما ایده ای از ظاهر آن خواهم داد
[ترجمه ترگمان] به تو فکری خواهم کرد که چه شکلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به تو فکری خواهم کرد که چه شکلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a vague or intuitive belief.
• مترادف: feeling, hint, impression, inkling, intimation, suggestion
• مشابه: belief, clue, concept, guess, implication, indication, notion, speculation, supposition, suspicion
• مترادف: feeling, hint, impression, inkling, intimation, suggestion
• مشابه: belief, clue, concept, guess, implication, indication, notion, speculation, supposition, suspicion
- I had an idea that you would ask me to do that.
[ترجمه گوگل] من فکر کردم که از من بخواهید این کار را انجام دهم
[ترجمه ترگمان] یه فکری به ذهنم رسید که ازم میخوای این کار رو بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه فکری به ذهنم رسید که ازم میخوای این کار رو بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had no idea that he was planning a surprise for her.
[ترجمه amir1234] او فکرش را نمیکرد که او یک غافلگیری برای اوبرنامه ریزی کرده است|
[ترجمه گوگل] او نمی دانست که او برای او سورپرایز برنامه ریزی می کند[ترجمه ترگمان] او نمی دانست که قصد دارد او را غافلگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: an impulsive plan; notion; fancy.
• مترادف: caprice, fancy, notion, whim
• مشابه: brainstorm, conceit, crotchet, inspiration, whimsy
• مترادف: caprice, fancy, notion, whim
• مشابه: brainstorm, conceit, crotchet, inspiration, whimsy
- Who had the idea of jumping into the lake at this time of night?
[ترجمه گوگل] چه کسی ایده پریدن به داخل دریاچه را در این وقت شب داشت؟
[ترجمه ترگمان] این وقت شب چه کسی قصد پریدن به دریاچه را داشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این وقت شب چه کسی قصد پریدن به دریاچه را داشت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید