icily

/ˈaɪsəli//ˈaɪsɪli/

معنی: بطور سرد، یخمانند
معانی دیگر: به سردی، مثل یخ، ی مانند

جمله های نمونه

1. she spoke icily to us
او به سردی با ما صحبت کرد.

2. I confess it with shame -- shrunk icily into myself, like a snail.
[ترجمه گوگل]من آن را با شرم اعتراف می کنم -- مثل حلزون در خودم جمع شده ام
[ترجمه ترگمان]با شرم و شرمندگی اعتراف می کنم … مثل یه حلزون مثل یه حلزون بدون یخ بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. 'I want you to leave now,' she said icily.
[ترجمه گوگل]او با یخ گفت: «می‌خواهم الان بروی »
[ترجمه ترگمان]او به سردی گفت: می خوام همین الان از اینجا بری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. "Have you finished?" he asked icily.
[ترجمه گوگل]"تمام کردی؟" یخی پرسید
[ترجمه ترگمان]کارت تموم شد؟ او به سردی پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Roland emerged from tunnels of shelving into Blackadder's icily lit domain.
[ترجمه گوگل]رولند از تونل‌های قفسه‌بندی‌شده به حوزه روشن یخی Blackadder بیرون آمد
[ترجمه ترگمان](رولاند)از تونل های of به دامنه به سردی Blackadder ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In that icily superior way of hers, she looked right through us.
[ترجمه گوگل]با آن روش برتر یخی او، درست از طریق ما نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او در آن حالت یخ زده، درست در میان ما به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The other fellow flung the words at me icily.
[ترجمه گوگل]طرف دیگر کلمات را با یخ به من پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]مرد دیگر به سردی کلمات را به من پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The prison official is icily polite and bureaucratic.
[ترجمه گوگل]مسئول زندان بسیار مودب و بوروکراتیک است
[ترجمه ترگمان]این مقام زندان به سردی و پست بروکراتیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. White icily - cold water foamed over the starboard side.
[ترجمه گوگل]سفید یخی - آب سرد روی سمت راست کف کرده است
[ترجمه ترگمان]آب سردی بر طرف راست آب جوش و خروش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Unexpectedly that lady icily says: I had had armrest condole to take.
[ترجمه گوگل]ناخواسته آن خانم با یخ می‌گوید: تسلیت بغل دستی گرفته بودم
[ترجمه ترگمان]ناگهان این بانو به سردی می گوید: من هم یک دسته صندلی داشتم که از آن استفاده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Li said icily, " It is Western medicine, for use on the road. "
[ترجمه گوگل]لی با یخ گفت: "این داروی غربی است، برای استفاده در جاده ها "
[ترجمه ترگمان]لی به سردی گفت: \" این پزشکی غربی است، برای استفاده در جاده \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The rain spat icily down and we all felt rather chilly.
[ترجمه گوگل]باران به صورت یخی پایین آمد و همه ما نسبتاً سرد بودیم
[ترجمه ترگمان]باران به سردی یخ کرد و ما همگی احساس سرما کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was icily correct this time.
[ترجمه گوگل]او این بار کاملاً درست بود
[ترجمه ترگمان]این بار به سردی یخ زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'I have nothing to say to you,' she said icily.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت گفت: "من چیزی برای گفتن با شما ندارم "
[ترجمه ترگمان]او به سردی گفت: من چیزی برای گفتن به تو ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور سرد (قید)
coldly, icily

یخ مانند (قید)
icily

انگلیسی به انگلیسی

• coldly, freezingly; in a cold manner

پیشنهاد کاربران

بپرس