ice up

پیشنهاد کاربران

### 🔸 معادل فارسی:
یخ زدن / یخ گرفتن / سرد شدن
در زبان محاوره ای:
یخ بستن، سرد شدن، خشک شدن، بی احساس شدن
- - -
### 🔸 تعریف ها:
1. ** ( فیزیکی – طبیعی ) :**
یخ زدن سطحی از آب، تجهیزات یا بدن؛ معمولاً در شرایط سرد یا زمستانی
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: The windshield **iced up**, and we couldn’t see a thing.
شیشه ی جلو یخ زد و هیچی نمی دیدیم.
2. ** ( ورزشی – درمانی ) :**
استفاده از یخ برای کاهش التهاب یا درد عضله؛ به ویژه در ورزش حرفه ای
مثال: He had to **ice up** his knee after the game.
بعد از بازی مجبور شد زانوش رو یخ درمانی کنه.
3. ** ( استعاری – احساسی ) :**
سرد شدن عاطفی یا بی احساس شدن در برابر موقعیت یا افراد
مثال: She **iced up** when he mentioned the breakup.
وقتی جدایی رو گفت، اون یخ کرد ( خشک و سرد شد ) .
4. ** ( اجتماعی – رفتاری ) :**
قطع ارتباط یا واکنش سرد و بی تفاوت در مکالمه یا رابطه
مثال: Don’t **ice up** on me now—we need to talk.
الان باهام سرد نشو—باید حرف بزنیم.
- - -
### 🔸 مترادف ها:
freeze – chill – go cold – shut down – cool off