1. ice began to form on the surface of the water
سطح آب شروع به یخ زدن کرد.
2. ice constricts the blood vessels
یخ موجب تنگ شدن (انقباض) رگ ها می شود.
3. ice cream
بستنی
4. ice cream business is slack in winter
در زمستان بازار بستنی کساد است.
5. ice cream dissolving in the sun
بستنی که در آفتاب در حال آب شدن است
6. ice cream is my only weakness
یگانه چیزی که عنان اختیار مرا از دستم می گیرد بستنی است.
7. ice had covered the pool
لایه ای از یخ استخر را پوشانیده بود.
8. ice is one of the phases of h2o
یخ یکی از اشکال h2o است.
9. ice is solid water
یخ،آب جامد است.
10. ice pick
آلت برداشتن یخ،یخ شکن
11. ice the champagne before serving
قبل از نوشیدن (بطری) شامپاین را در یخ بگذارید.
12. an ice cream cone
بستنی قیفی
13. an ice cube
یک قطعه (کاب) یخ
14. an ice pack
یک قلمبه یا کیسه یخ (برای تسکین درد)
15. sheer ice
یخ خالص
16. the ice broke and ali slumped into the pool
یخ شکست و علی افتاد توی حوض.
17. the ice in her voice revealed her unwillingness
سردی صدای او بی میلی او را آشکار می کرد.
18. the ice on the pool was three centimeters thick
یخ روی حوض سه سانتیمتر کلفتی داشت.
19. the ice skating champion was gliding on the ice beautifully
قهرمان اسکی روی یخ به طرز زیبایی روی یخ سر می خورد.
20. vanilla ice cream
بستنی وانیلی
21. on ice
(خودمانی) 1- آماده،در جای امن و امان،حاضر به مصرف 2- در تعلیق،اندروا،آگیش،معلق 3- (پیروزی) قطعی،مطمئن
22. binging on ice cream
تا خرخره بستنی خوردن
23. i love ice cream
عاشق بستنی هستم.
24. i love ice cream
من بستنی دوست دارم.
25. snow and ice have made roads slippery
برف و یخ جاده ها را لیز کرده اند.
26. the first ice age
دوران یخبندان اول
27. water and ice are the same substance in different forms
آب و یخ دو شکل مختلف ماده ی واحدی هستند.
28. break the ice
1- (بر مشکلات فایق شدن و) کاری را آغاز کردن 2- (در ایجاد آشنایی و صمیمیت) پیشقدم شدن،تعارف را کنار گذاشتن
29. cut no ice
(امریکا - عامیانه) جلوه نکردن،نمود نکردن
30. cut no ice
(عامیانه) نفوذ یا تاثیر نداشتن
31. on thin ice
(عامیانه) در وضع خطرناک یا ناپایدار
32. put on ice
در تعلیق نگهداشتن،اندروا کردن،آگیشیدن،به بعد موکول کردن
33. a block of ice
یک قالب یخ
34. a fiend for ice cream
دیوانه ی بستنی
35. celery crisped in ice water
کرفسی که در آب یخ ترد شده است
36. he cuts no ice around here any more
او دیگر در اینجا خرش نمی رود.
37. hossein ate the ice cream with gusto
حسین با اشتیاق تمام بستنی را خورد.
38. it tastes like ice cream
مزه ی بستنی می دهد.
39. scores made on ice by skates
خراشیدگی هایی که توسط کفش بر روی یخ ایجاد شده است
40. to scrape the ice off a car's windows
یخ را از پنجره های اتومبیل تراشیدن
41. water turns into ice
آب تبدیل به یخ می شود.
42. a field covered with ice and boulders
بیابانی پوشیده از یخ و صخره
43. a lake skimmed with ice
دریاچه ای که روی آن یخ بسته است
44. a rift in the ice covering the lake
یک ترک بریخ روی دریاچه
45. a sneaking fondness for ice cream
علاقه ی پنهانی به بستنی
46. he slipped on the ice and fell onto the snow
روی یخ لیز خورد و افتاد توی برف ها.
47. i don't go for ice cream
بستنی دوست ندارم.
48. i feel like some ice cream
(قدری) بستنی دلم می خواد.
49. the final retreat of ice during the third ice age
پسرفت نهایی یخ در دوران سوم یخبندان
50. the sun made the ice and snow mushy
خورشید یخ و برف را نرم کرد.
51. you ate your own ice cream; you can't eat anyone else's!
بستنی خودت را خوردی،نمی شود مال دیگری را هم بخوری !
52. children were sliding on the ice
بچه ها روی یخ سر می خوردند.
53. he indulges in candy and ice cream
او در (خوردن) آب نبات و بستنی زیاده روی می کند.
54. he put a gob of ice cream on my plate
یک قلمبه بستنی تو بشقابم گذاشت.
55. i don't (do not) like ice cream
بستنی دوست ندارم.
56. the evolutions of a champion ice skater
حرکات موزون یک قهرمان اسکی روی یخ
57. these shoes were designed for ice and snow
این کفش ها برای یخ و برف ساخته شده است.
58. they made another goal to ice the victory
برای قطعی کردن پیروزی یک گل دیگر هم زدند.
59. very cold water turns into ice
آب خیلی سرد تبدیل به یخ می شود.
60. water in the form of ice
آب به صورت یخ
61. all roads are now slick with ice
اکنون یخ همه ی جاده ها را لیز کرده است.
62. he treated us to coffee and ice cream
او ما را به قهوه و بستنی مهمان کرد.
63. he tripped and fell over the ice
او روی یخ لغزید و فرو افتاد.
64. i heard the cracking of the ice around the boat
صدای شکستن یخ در اطراف کشتی را شنیدم.
65. she gave me two scoops of ice cream
به من دو ملاقه بستنی داد.
66. the child dropped a dollop of ice cream on her lap
بچه یک تکه از بستنی را روی دامن خود ریخت.
67. to chip a hole in the ice
در یخ سوراخ کندن
68. tree branches which were overburdened with ice and snow
شاخه های درختانی که زیر بار یخ و برف خم شده بودند
69. ali's shove sent me sliding down the ice
هل علی مرا روی یخ به پایین سر داد.
70. i'm hot and thirsty, give me some ice water
گرم و تشنه ام،قدری آب یخ بده.