تا ( این کار ) انجام شد، ( اون اتفاق ) پیش اومد
It was not until I had finished my research that
realized the answer to my question
تا جستجو ام را تمام کردم، جواب سوالم را فهمیدم
تا جستجو ام را تمام کردم، جواب سوالم را فهمیدم
طولی نکشید که
●بعد از این عبارت یک زمان مطرح می شود، معنی جمله هم می شود" تا فلان زمان نگذشته بود که. . . "
مثلا:
. . . It was not until the spring of that year
تا بهار آن سال طول نکشید که. . .
مثلا:
تا بهار آن سال طول نکشید که. . .