interconnected

جمله های نمونه

1. each whole is interconnected with others
هر مجموعه ی کامل با سایر مجموعه ها همبسته است.

2. Bad housing is interconnected with debt and poverty.
[ترجمه گوگل]مسکن بد با بدهی و فقر در ارتباط است
[ترجمه ترگمان]خانه نامناسب با بدهی و فقر بهم مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Bad housing, debt and poverty are interconnected.
[ترجمه گوگل]مسکن بد، بدهی و فقر به هم مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]خانه های بد، بدهی و فقر به هم پیوسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I see these two theories as somehow interconnected.
[ترجمه گوگل]من این دو نظریه را به نوعی به هم مرتبط می بینم
[ترجمه ترگمان]من این دو نظریه را به نوعی به هم متصل می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sub-plots are only tenuously interconnected.
[ترجمه گوگل]طرح های فرعی فقط به طور ضعیفی به هم مرتبط هستند
[ترجمه ترگمان]این sub تنها با هم مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Far more voltage crackled out of a million interconnected Apple IIs than within the most coddled million-dollar supercomputer standing alone.
[ترجمه گوگل]ولتاژ بسیار بیشتری از میلیون‌ها Apple II متصل به هم نسبت به ابررایانه‌ای میلیون دلاری که به تنهایی وجود دارد، ترک می‌کند
[ترجمه ترگمان]ولتاژ بسیار بیشتری از یک میلیون iis اپل به هم متصل شد تا این سوپر dollar که به تنهایی مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The foolproof fuel system has interconnected front and rear fuselage flexible tanks holding 255 and 475 litres.
[ترجمه گوگل]سیستم سوخت بدون خطا دارای مخازن انعطاف پذیر بدنه جلو و عقب با ظرفیت 255 و 475 لیتر است
[ترجمه ترگمان]سیستم سوخت بدون خطا در قسمت جلو و عقب بدنه با تانک های انعطاف پذیر نگهداری ۲۵۵ و ۴۷۵ لیتر به هم متصل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Four questions for corporate finance One man's efficient, interconnected global market is another man's arbitrary and nationally divisive casino.
[ترجمه گوگل]چهار سوال برای امور مالی شرکتی بازار جهانی کارآمد و به هم پیوسته یک مرد، کازینوی خودسرانه و تفرقه‌انگیز یک مرد دیگر است
[ترجمه ترگمان]چهار پرسش برای تامین مالی شرکتی یک مرد کارآمد، مرتبط با بازار جهانی یک کازینو arbitrary و ملی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Our judgements depend upon complicated interconnected combinations of sense-data, reasoning, and guesswork.
[ترجمه گوگل]قضاوت های ما به ترکیب های پیچیده ای از داده های حسی، استدلال و حدس و گمان بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]قضاوت ما به ترکیبی پیچیده از عقل، استدلال، و حدس و گمان بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It fills all the interconnected voids, and the volume of water depends on the porosity and permeability of the rock.
[ترجمه گوگل]تمام حفره های به هم پیوسته را پر می کند و حجم آب به تخلخل و نفوذپذیری سنگ بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]آن تمام حفره های به هم پیوسته را پر می کند و حجم آب به تخلخل و نفوذپذیری سنگ بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Each species was loosely interconnected to the others in a kind of vast distributed network.
[ترجمه گوگل]هر گونه در نوعی شبکه گسترده توزیع شده به طور سست به یکدیگر متصل بود
[ترجمه ترگمان]هر گونه ارتباطی با بقیه در یک شبکه گسترده توزیع شده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Because this new pond is interconnected with the main one, adding the water was like doing a major water change.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که این حوضچه جدید به حوض اصلی متصل است، اضافه کردن آب مانند انجام یک تغییر عمده آب بود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که این برکه جدید به هم متصل است، اضافه کردن آب مثل انجام یک تغییر آب مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These provide an intricate pattern of interconnected and convoluted water bodies which have considerable ecological interest and value.
[ترجمه گوگل]اینها الگوی پیچیده ای از توده های آبی به هم پیوسته و پیچیده را ارائه می دهند که دارای منافع و ارزش اکولوژیکی قابل توجهی هستند
[ترجمه ترگمان]اینها یک الگوی پیچیده از بدنه های آبی بهم پیچیده و پیچیده را فراهم می کنند که سود و ارزش اکولوژیکی قابل توجهی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An MHS comprises a variety of interconnected functional entities.
[ترجمه گوگل]MHS شامل انواع مختلفی از موجودیت های عملکردی به هم پیوسته است
[ترجمه ترگمان]An متشکل از انواع هویت های عملکردی متصل به هم می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• mutually connected, connected to each other, linked together

پیشنهاد کاربران

اندرهابسته
( Andarhābaste )
�اندر� ( inter ) و �هابسته� ( connected )
• برای واژه های دقیق انگلیسی، نمیشه واژه های مردم پسند و آشنای پرابهام بکار برد؛ شلختگی و نابسامانی که در زبان ما هست دستاورد کوشش های عربزده های دوران قاجار است؛ اون احمق های نادون هر واژه ی انگلیسی که می دیدند بجای جستجو در پارسی، یکراست اون رو از فرهنگ های عربی - انگلیسی می گرفتند؛ غافل از اینکه زبان خودمون بسیار سازگار و همپوش بر انگلیسی ست و مثل آب خوردن از پس همتاسازی بر میاد.
...
[مشاهده متن کامل]

• ازین گذشته، احمقانه است که برای واژگانی که از پیشوند تشکیل شده اند، همتاهای آمیخته و چند واژه ای برابرنهاده بشن؛ چراکه همیشه پیشوندها از واژه ها پویاتر و کارا تر اند.
• دوستان ناآشنا و خودواژه ساز همچون آقای کرام و عجمنده، بی هیچ پژوهشی درباره ی برابرنهاده های انجمن ها و نهادها، دستبکارِ آفرینش میشن.
• ازین رو برای فهم درست بگرت های ( concepts ) انگلیسی که بی ابهام اند، باید از برابرنهاد های دقیق پارسی انجمن، بازدیسان پارسی و فرهنگستان زبان و ادب بهره برد؛ تا با بگرت دیگه ای جابجا شناخته نشن.
• این واژه در دانش و ویستا ( Science ) کاربرد فراوان داره.
واژه ی �اندرهابند� و جداشدگانِ اون، در نوشتارهای دانشیک و فنی بارها بکار رفتند.
• سایِن ها ( nuances ) رو باهم جابجا نشناسیم.

علاوه بر عجمنده، کرام هم اضافه شد.
✔️ بهم پیوسته
. . .
I believe it’s important for kids to study geography at school. As I mentioned earlier, having a basic understanding of different countries and cultures is crucial in today’s ⭐interconnected world⭐. Plus, learning about different physical features of the world can help kids appreciate the natural world and the need to protect it
...
[مشاهده متن کامل]

دارای ارتباط تنگاتنگ
منسجم
دوستان یکی بگه که جناب کرام به چه زبونی ترجمه کردن
اَندَروَصلیدَن =
Interconnect
اندروصلنده =
Interconnector
اندروصلیده =
interconnected
اندروصلِش =
interconnection
اندروصلین =
interconnective
اندروصلینگی =
Interconnectivty
...
[مشاهده متن کامل]

اندروصلینیدن = Interconnectivate
اندروصلینِش = interconnectivation
اندروصلیدهیَّت =
Interconnectedness

هم بستگی
به هم وابسته، به هم مرتبط، به هم پیوسته
مرتبط

در هم تنیده
به هم پیوسته
هم بسته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس