insignificance

/ˌɪnˌsɪgˈnjɪfɪkəns//ˌɪnsɪɡˈnɪfɪkəns/

معنی: کمی، بی اهمیتی، بی معنی گری، ناچیزی، ناقابلی
معانی دیگر: insignificancy ناچیزی

جمله های نمونه

1. insignificance (or insignificancy) n.
1- ناچیزی،ناقابلی 2- پستی،فروزینه گی،حقارت،فرومایگی 3- بی معنایی،بی چمی

2. this project dwindles all other projects to insignificance
این طرح بقیه ی طرح ها را تحت الشعاع قرار می دهد.

3. Success took him from insignificance to wealth and fame.
[ترجمه گوگل]موفقیت او را از بی اهمیتی به ثروت و شهرت رساند
[ترجمه ترگمان]موفقیت او را از حقارت به ثروت و شهرت برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our problems pale into insignificance when compared to theirs.
[ترجمه گوگل]مشکلات ما در مقایسه با مشکلات آنها کمرنگ می شود
[ترجمه ترگمان]مشکلات ما در مقایسه با آن ها ناچیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All else seemed to fade into insignificance.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که همه چیز دیگر در حالت بی اهمیتی محو شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که همه چیز پوچ و بی اهمیت جلوه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their other problems paled into insignificance beside this latest catastrophe.
[ترجمه گوگل]مشکلات دیگر آنها در کنار این فاجعه اخیر کمرنگ شد
[ترجمه ترگمان]مشکلات دیگر آن ها در مقابل این فاجعه اخیر ناچیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The cost pales into insignificance when compared with the damage done to his reputation.
[ترجمه گوگل]این هزینه در مقایسه با آسیبی که به شهرت او وارد شده است، ناچیز است
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با آسیب هایی که به شهرت او وارد شده ناچیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All other issues fade into insignificance compared with the struggle for survival.
[ترجمه گوگل]همه مسائل دیگر در مقایسه با مبارزه برای بقا کم‌اهمیت می‌شوند
[ترجمه ترگمان]همه مسائل دیگر در مقایسه با تنازع بقا، ناچیز می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The amounts of money involved pale into insignificance when compared with the sums spent each year on research.
[ترجمه گوگل]در مقایسه با مبالغی که هر سال برای تحقیق صرف می شود، مقدار پولی که درگیر می شود، کمرنگ می شود
[ترجمه ترگمان]مقدار پول مربوط به ناچیز بودن در مقایسه با مبالغ هزینه صرف شده در تحقیق در هر سال، ناچیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yet all this faded into insignificance when compared to the political turmoil it was causing.
[ترجمه گوگل]با این حال، همه اینها در مقایسه با آشفتگی سیاسی که ایجاد می کرد، کم اهمیت شد
[ترجمه ترگمان]با این همه، در مقایسه با آشفتگی سیاسی، همه این ها در حقارت ناپدید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. If the profession had declined into almost insignificance it is doubtful whether there would have been such a burgeoning of diplomatic posts.
[ترجمه گوگل]اگر این حرفه تقریباً کم اهمیت شده بود، تردید وجود داشت که آیا چنین رشدی در پست های دیپلماتیک وجود داشت یا خیر
[ترجمه ترگمان]اگر این حرفه به ناچیز بودنش می رسید، تردید در این بود که آیا چنین شغل های دیپلماتیک وجود داشته است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Such faults pale into insignificance against performances of such magnitude as these.
[ترجمه گوگل]چنین خطاهایی در برابر عملکردهایی با چنین بزرگی کمرنگ می شوند
[ترجمه ترگمان]چنین نقایصی در مقابل اجراهای چنین بزرگی، ناچیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In Washington, obscurity is never a measure of insignificance.
[ترجمه گوگل]در واشنگتن، ابهام هرگز معیار بی اهمیتی نیست
[ترجمه ترگمان]در واشنگتن، گمنامی هیچ وقت ناچیز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But all of this pales into insignificance compared with one major advantage.
[ترجمه گوگل]اما همه اینها در مقایسه با یک مزیت عمده بی اهمیت است
[ترجمه ترگمان]اما همه اینها در مقایسه با یک مزیت بزرگ ناچیز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In Britain, their insignificance was overcome by the long agitation for affiliation to the Labour Party.
[ترجمه گوگل]در بریتانیا، بی اهمیت بودن آنها با تحریک طولانی مدت برای وابستگی به حزب کارگر غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]در بریتانیا، حقارت آن ها با هیجان طولانی وابستگی به حزب کارگر برطرف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمی (اسم)
deficiency, exiguity, piece, peep, rarity, extenuation, paucity, insignificance, insufficiency, insignificancy, infrequency, insufficience, soupcon

بی اهمیتی (اسم)
triviality, humility, insignificance, disesteem, insignificancy

بی معنی گری (اسم)
nonsensicalness, insignificance, insignificancy

ناچیزی (اسم)
triviality, insignificance, paltriness, insignificancy, negligibility

ناقابلی (اسم)
insignificance, insignificancy

انگلیسی به انگلیسی

• unimportance, lack of consequence
insignificance is the quality of being insignificant.

پیشنهاد کاربران

۱. بی اهمیتی ۲. ناچیزی. ناقابلی ۳. بی معنایی
مثال:
Success took him from insignificance to wealth and fame.
موفقیت او را از بی اهمیتی به ثروت و شهرت رساند.
احساس ناچیزی/احساس بی اهمیت بودن.
به دلایل مختلفی از جمله عدم اعتماد به نفس ، افسردگی، زندگی در یک شهر بزرگ، و مقایسه خود با سلبریتی های موفق، در افراد ایجاد شود که گاهی نیز با احساس یک دیوان سالاری عظیم یا شگفتی از عجایب جهان و خلقت هستی ایجاد می شود.
منبع: ویکی پدیا.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : insignificance
✅️ صفت ( adjective ) : insignificant
✅️ قید ( adverb ) : insignificantly
گاهی معنای حقارت هم میده
insignificance ( noun ) = بی اهمیتی، ناچیزی، ناقابلی، بی معنایی، چرندی، یاوگی
Definition = واقعیت کوچک یا قابل توجه نبودن ، و بنابراین مهم تلقی نمی شود/
example :
1 - The traumas of my own upbringing pale/fade into insignificance ( = seem very unimportant ) when I hear stories about the way Peter's parents treated him.
...
[مشاهده متن کامل]

ضربه های روحی ناشی از تربیت خودم وقتی داستانهایی راجع به نحوه رفتار والدین پیتر با او می شنوم کم رنگ می شود / کم اهمیت می شود ( = خیلی مهم نیست ) .
2 - Advances in astronomy have reinforced the utter insignificance of Earth on a celestial scale.
پیشرفت در نجوم ، بی اهمیتی ( بی معنایی ) مطلق زمین در مقیاس آسمانی را تقویت کرده است.
3 - The insignificance of last night's match was signalled by the absence of so many star names from the team.
بی اهمیتی مسابقه شب گذشته بواسطه اعلام فقدان تعداد زیادی از نامهای ستاره در تیم بود.
4 - Once developed, the alien idea proved a potent motif for fictional explorations of the singularity or insignificance of humanity cultivated by the extraterrestrial hypothesis.
پس از توسعه ، ایده بیگانه انگیزه ای قوی برای اکتشافات ساختگی در تکینگی یا بی اهمیتی بشریت است که توسط فرضیه ماورایی پرورش یافته است.
5 - Their fate emphasizes not only the insignificance of human resistance to the struggle, but also the latent power of unsolicited natural selection.
سرنوشت آنها نه تنها بر بی معنایی مقاومت انسان در برابر مبارزه ، بلکه بر قدرت نهفته انتخاب طبیعی ناخواسته تأکید می کند.
6 - As the opportunity value of continued existence shrinks, the corresponding duty fades to insignificance and eventually disappears altogether.
هرچه ارزش فرصت ادامه حیات کاهش می یابد ، وظیفه مربوطه به بی معنایی تنزل می یابد و سرانجام به کلی از بین می رود.
7 - the insignificance of his comment became apparent with the passing of time.
بی اهمیتی ( چرندی ) اظهار نظر وی با گذشت زمان آشکار شد.

بپرس