inch

/ˈɪnt͡ʃ//ɪnt͡ʃ/

معنی: اینچ
معانی دیگر: (وزن یا طول و غیره) ناچیز، کم کم پیش رفتن، آهسته رفتن، ذره ذره جلو رفتن، (سنجه ی درازا برابر با یک دوازدهم فوت یا 2/54 سانتی متر) اینچ (مخفف آن: in - نشان آن: " )، (ایرلند و اسکاتلند) زمین دور افتاده، مقیاس طول برابر 45/2 سانتی متر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a unit of length equal to one twelfth of a foot or 2.54 centimeters. (abbr.: in.)

(2) تعریف: a small indefinite amount.

- He hasn't moved an inch in the last hour.
[ترجمه گوگل] او در یک ساعت گذشته یک اینچ حرکت نکرده است
[ترجمه ترگمان] در این ساعت اخیر حتی یک اینچ هم تکان نخورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: inches, inching, inched
• : تعریف: to move by very small degrees or increments.
مشابه: drag, edge

جمله های نمونه

1. inch by inch (or by inches)
کم کم،به درجات،آهسته

2. every inch
کاملا،از هر نظر

3. a 4- inch module
یک معیار چهار اینچی

4. within an inch of
بسیار نزدیک به

5. within an inch of one's life
تقریبا تا سرحد مرگ

6. they contested every inch of land in their retreat
آنها در حین عقب نشینی از هر وجب زمین با سرسختی دفاع کردند.

7. a scale of one inch to a mile
به نسبت یک اینچ به یک میل

8. we will dispute every inch of our ground
ما برای هر وجب از خاکمان ستیز خواهیم کرد.

9. a fraction of an inch
بخش بسیار کوچکی از یک اینچ

10. i escaped death by an inch
چیزی نمانده بود بمیرم.

11. . . . tell my mother to paint an inch thick. . .
(هملت) . . . به مادرم بگو یک خروار بزک کند. . . .

12. she had them clip her hair by an inch
داد موهایش را یک اینچ کوتاه کنند.

13. the box was so heavy that i couldn't even shift it an inch
جعبه آنقدر سنگین بود که حتی نتوانستم آنرا یک اینچ حرکت بدهم.

14. When the candle was only half an inch high it flickered out and the room became dark.
[ترجمه گوگل]وقتی شمع فقط نیم اینچ ارتفاع داشت خاموش شد و اتاق تاریک شد
[ترجمه ترگمان]وقتی شمع فقط نیم اینچ بلندتر بود، به خاموشی گرایید و اتاق تاریک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The car won't budge an inch.
[ترجمه گوگل]ماشین یک اینچ تکان نمی خورد
[ترجمه ترگمان]ماشین از جا تکون نمیخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There are 54 centimetres to an inch.
[ترجمه گوگل]54 سانتی متر به یک اینچ وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در حدود ۵۴ سانتی متر نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They beat him within an inch of his life .
[ترجمه گوگل]در یک اینچ از عمرش او را کتک زدند
[ترجمه ترگمان]او را در فاصله یک اینچ از زندگیش کتک زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The police examined every inch of the house for clues.
[ترجمه گوگل]پلیس هر اینچ از خانه را برای سرنخ بررسی کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس هر اینچ از خانه را برای سر نخ بررسی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Every inch of his arms and legs was ulcerated.
[ترجمه گوگل]هر اینچ دست و پاهایش زخم شده بود
[ترجمه ترگمان]هر اینچ از دست ها و پاهایش فلج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The bus just shaved me by an inch.
[ترجمه گوگل]اتوبوس فقط یک اینچ مرا تراشید
[ترجمه ترگمان]اتوبوس فقط یک اینچ مرا اصلاح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اینچ (اسم)
inch

تخصصی

[برق و الکترونیک] اینچ واحدی برای طول که برابر با 2/54 سانتی متر است . استفاده از واحد si طول، ترجیح داده می شود .
[مهندسی گاز] اینچ
[ریاضیات] اینچ، واحد طول انگلیسی تقریبا 2.54 سانتیمتر

انگلیسی به انگلیسی

• unit of measurement, 1/12 of a foot (equal to 2.54 cm); little bit, iota, small amount
move along very slowly, creep, edge
an inch is a unit of length, equal to approximately 2.54 centimetres.
if you inch somewhere, you move there very slowly and carefully. if you inch something somewhere, you move it there very slowly and carefully.

پیشنهاد کاربران

۱. اینچ {واحد طول برابر ۲. ۵۴ سانتیمتر} ۲. یک کم. یک ذره ۳. ذره ذره پیش بردن. ۴. راه خود را باز کردن
مثال:
a four inch opening in the diaphragm and esophagus
یک سوراخ چهار اینچی در دیافراگم و مری،
معادل با ۲٫۵ سانتی متر
اندک اندک پیش رفتن
آهسته و محتاتانه جلو رفتن
• Advance slowly
• To move/creep slowly forward
He inched closer to read one of the boxes
The temperatures inched just above freezing according to a thermometer
کم کم پیش رفتن،
ذره ذره جلو رفتن
Iran, U. S. 📌Inch📌 Toward Nuclear Deal With Sanctions Consensus
اینچ
عزیز من اون itch هستش که معنای خارش میده نه inch
ببخشید ها!!🙂
have or cause an uncomfortable feeling on the skin that makes you want to scratch it
خارش کردن پوست
در معنای فعل:
کم کم و در مسیر مشخصی حرکت کردن

بپرس