• (1)تعریف: of or relating to the condition of hypochondria.
• (2)تعریف: indicating the area of the hypochondrium.
اسم ( noun )مشتقات: hypochondriacal (adj.), hypochondriacally (adv.)
• : تعریف: a person who suffers abnormal anxiety about his or her health.
جمله های نمونه
1. a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments
خود بیمار انگار بیچاره ای که علایق او محدود به بیماری های خیالی خودش است
2. She's a terrible hypochondriac - she's always at the doctor's.
[ترجمه محمد ضیایی] او واقعا از ناخوشی وحشت داره و فکر می کنه مریضه - چون همیشه دکتره.
|
[ترجمه گوگل]او یک هیپوکندری وحشتناک است - او همیشه پیش دکتر است [ترجمه ترگمان]او همیشه در خانه دکتر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Don't be such a hypochondriac!—there's nothing wrong with you.
[ترجمه محمد ضیایی] اینقدر خودت رو به مریضی نزن - تو هیجیت نیست.
|
[ترجمه محمد میراحمدی] چیزیت نیست. چونان کسانی نباش که توهم بیماری دارند!
|
[ترجمه گوگل]اینقدر هیپوکندریا نباش! [ترجمه ترگمان]این قدر بد و بد نباش! تو هیچ مشکلی نداری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. They seemed to think I was a professional hypochondriac.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید فکر می کردند من یک هیپوکندری حرفه ای هستم [ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آن ها فکر می کنند که من یک آدم بیمار حرفه ای هستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Don't be such a hypochondriac - it's only a cold!
[ترجمه محمد ضیایی] اوه، این مریضی که اینقدر ترس نداره - فقط یک سرماخوردگی ساده است.
|
[ترجمه گوگل]اینقدر هیپوکندری نباشید - فقط سرماخوردگی است! [ترجمه ترگمان]این قدر احمق نباش، فقط یک سرماخوردگی است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She's a bit of a hypochondriac - always looking up her minor illnesses in a medical book.
[ترجمه گوگل]او کمی هیپوکندری است - همیشه بیماری های جزئی خود را در یک کتاب پزشکی جستجو می کند [ترجمه ترگمان]او در یک کتاب پزشکی یک مقدار بیماری خود را نشان می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Today we appear to have excelled the hypochondriac cultures of the past by elevating the morbidly self-involved to the level of paragon.
[ترجمه گوگل]امروزه به نظر میرسد که با بالا بردن خود درگیرهای بیمارگونه به سطح نمونه، بر فرهنگهای هیپوکندری گذشته برتری یافتهایم [ترجمه ترگمان]امروز به نظر می رسد که ما با بالا بردن \"خود\" خود به سطح نمونه، از فرهنگ های مالیخولیایی گذشته پیشی گرفته ایم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Results:The rates of anxiety, agitation, hypochondriac symptom, hypomnesia, gastroenteric symptom and somatic disease were significantly higher in elderly people group than in younger adult group.
[ترجمه گوگل]یافتهها: میزان اضطراب، بیقراری، علائم هیپوکندری، هیپومنزی، علائم گوارشی و بیماری جسمی در گروه سالمندان بهطور معنیداری بیشتر از گروه جوانتر بود [ترجمه ترگمان]نتایج: میزان اضطراب، اضطراب، نشانه های مالیخولیایی، hypomnesia، علامت gastroenteric و بیماری جسمی در گروه افراد مسن به میزان قابل توجهی بالاتر از گروه بزرگسالان جوان بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The hypochondriac remains a disreputable figure, solipsistic and even immune to the real suffering of others.
[ترجمه گوگل]هیپوکندریاک یک شخصیت بدنام، یکنواخت و حتی مصون از رنج واقعی دیگران است [ترجمه ترگمان]شخص مالیخولیایی یک شخصیت بدنام، solipsistic، و حتی نسبت به رنج واقعی دیگران است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A: "I'm a hypochondriac -- I love doctors and list them at the end of the book, even my proctologist.
[ترجمه گوگل]پاسخ: "من یک هیپوکندرییک هستم -- من عاشق پزشکان هستم و آنها را در انتهای کتاب ذکر می کنم، حتی پروکتولوژیستم [ترجمه ترگمان]پاسخ: \" من آدم مالیخولیایی هستم - - من پزشکان را دوست دارم و آن ها را در انتهای کتاب، حتی proctologist ام، لیست می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It was evident from the young man's circumspect excitement that he thought he'd got his first genuine schizophrenic hypochondriac.
[ترجمه گوگل]از هیجان محتاطانه مرد جوان مشخص بود که فکر می کرد اولین هیپوکندری اسکیزوفرنی واقعی خود را گرفته است [ترجمه ترگمان]از هیجانی که این مرد جوان داشت آشکار بود که فکر می کرد نخستین بیمار اسکیزوفرنی واقعی خود را دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Just the thing for thinking up excuses for sick days and an ideal gift for the hypochondriac in your life.
[ترجمه گوگل]فقط چیزی برای بهانه اندیشی برای روزهای بیماری و یک هدیه ایده آل برای هیپوکندری در زندگی شما [ترجمه ترگمان]تنها چیزی که برای فکر کردن به روزه ای بیمار و یک هدیه ایده آل در زندگی تو وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Besides suffering from Addison's disease, Moro was a bit of a hypochondriac and he used a lot of drugs.
[ترجمه گوگل]مورو علاوه بر اینکه از بیماری آدیسون رنج میبرد، کمی هیپوکندری هم بود و داروهای زیادی مصرف میکرد [ترجمه ترگمان]علاوه بر رنج کشیدن از بیماری ادیسن، مورو کمی از افراد مالیخولیایی بوده و از بسیاری از مواد مخدر استفاده کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Howard Hughes seems to have set the standard for today's hypochondriac celebrities'tics and reclusion.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هاوارد هیوز معیاری برای سلبریتی های هیپوکندریاک امروزی و گوشه نشینی تعیین کرده است [ترجمه ترگمان]به نظر می رسد هوا رد Hughes استاندارد را برای افراد مشهور مالیخولیایی امروز tics و reclusion تنظیم کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• one who is obsessively concerned about his health and is constantly worried that he has contracted some illness (psychiatry) of or pertaining to hypochondria; caused by hypochondria; suffering from hypochondria (obsessive preoccupation with one's health) a hypochondriac is someone who worries about their health, often when there is nothing wrong with them.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: A person excessively worried about their health and prone to imagining illnesses 🏥 🔍 مترادف: Health - anxious ✅ مثال: She was known to be a hypochondriac, often worrying about minor ailments.
۱. {شخص}بیماری هراس ۲. بیماری هراسانه // خودبیمار انگار. a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments. یک بیماری هراس بیچاره ای که علایق او محدود به بیماری های خیالی خودش است.