hypnotize

/ˈhɪpnəˌtaɪz//ˈhɪpnətaɪz/

مسحور کردن، افسون کردن، هیپنوتیزم کردن، به خواب القایی فروبردن، انگیخت خواب کردن، خواب هیپنوتیزم کردن، بطور مصنوعی خواب کردن، مسحور ومفتون کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hypnotizes, hypnotizing, hypnotized
(1) تعریف: to induce a hypnotic state in.
مشابه: mesmerize

(2) تعریف: to fascinate, control, or influence as if by hypnotism.
مشابه: entrance, mesmerize
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: hypnotizable (adj.), hypnotizability (n.)
• : تعریف: to practice hypnosis.

جمله های نمونه

1. A hypnotherapist will hypnotize you and will stop you from smoking.
[ترجمه گوگل]یک هیپنوتیزم شما را هیپنوتیزم می کند و شما را از کشیدن سیگار منع می کند
[ترجمه ترگمان]یه \"hypnotherapist\" تو رو هیپنوتیزم می کنه و جلوی سیگار کشیدن تو رو می گیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She hypnotize him into do thing against his own will.
[ترجمه گوگل]او را هیپنوتیزم می کند تا کاری را برخلاف میل خودش انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او او را هیپنوتیزم می کند که خلاف میل خودش عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Davey sat as if hypnotized by the sound of Nick's voice.
[ترجمه گوگل]دیوی طوری نشست که انگار از صدای نیک هیپنوتیزم شده بود
[ترجمه ترگمان]دیوی طوری نشست که انگار از صدای نیک هیپنوتیزم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's being hypnotized now.
[ترجمه گوگل]الان داره هیپنوتیزم میشه
[ترجمه ترگمان]الان هیپنوتیزم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The sleepwalker, unlike the hypnotized person, pays no attention to other people and does not take instructions.
[ترجمه گوگل]خوابگرد، بر خلاف فرد هیپنوتیزم شده، به افراد دیگر توجهی نمی کند و دستورات را نمی پذیرد
[ترجمه ترگمان]کسی که در خواب راه می رود، برخلاف شخص مسحور شده، توجهی به افراد دیگر نمی کند و دستورها را انجام نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She agreed to be hypnotized to try to remember what had happened.
[ترجمه گوگل]او قبول کرد که هیپنوتیزم شود تا سعی کند آنچه را که اتفاق افتاده به خاطر بیاورد
[ترجمه ترگمان]او قبول کرد که هیپنوتیزم شده و سعی کند به یاد بیاورد چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's hypnotizing to a little girl.
[ترجمه گوگل]او به یک دختر بچه هیپنوتیزم می کند
[ترجمه ترگمان]داره برای یه دختر کوچولو هیپنوتیزم می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She gazed down into the ocean, hypnotized by the swirling tide.
[ترجمه گوگل]او به اقیانوس خیره شد و از جزر و مد چرخش هیپنوتیزم شد
[ترجمه ترگمان]او به اقیانوس خیره شده بود و با جزر و مد دریا هیپنوتیزم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was hypnotized by her beauty.
[ترجمه گوگل]او از زیبایی او هیپنوتیزم شد
[ترجمه ترگمان]مسحور زیبایی او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was hypnotized by his steely grey eyes.
[ترجمه گوگل]چشم های خاکستری پولادینش هیپنوتیزم شدم
[ترجمه ترگمان]من با چشمان خاکستری رنگ او هیپنوتیزم شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were completely hypnotized by her performance of the Haydn.
[ترجمه گوگل]ما با اجرای هایدن او کاملاً هیپنوتیزم شدیم
[ترجمه ترگمان]ما کاملا با عملکرد او از هایدن هیپنوتیزم شده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's hypnotized by that black hair and that white face.
[ترجمه گوگل]او با آن موهای سیاه و آن صورت سفید هیپنوتیزم شده است
[ترجمه ترگمان]او با آن موهای سیاه و صورت سفید هیپنوتیزم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Computer really hypnotizes everybody,there are more and more netters now.
[ترجمه گوگل]کامپیوتر واقعاً همه را هیپنوتیزم می کند، در حال حاضر نتترها بیشتر و بیشتر شده اند
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر واقعا همه را کنترل می کند، در حال حاضر netters و more بیشتری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nazan agreed to be hypnotized to help him stop smoking.
[ترجمه گوگل]نازان پذیرفت که هیپنوتیزم شود تا به او کمک کند سیگار نکشد
[ترجمه ترگمان]Nazan قبول کرد که هیپنوتیزم شده و به او کمک کند سیگار بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The crowd was hypnotized by Parker's effortless sax playing.
[ترجمه گوگل]جمعیت با ساکس نوازی بی دردسر پارکر هیپنوتیزم شدند
[ترجمه ترگمان]جمعیت به وسیله تلاش بی تقلا پارکر هیپنوتیزم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• induce a hypnotic state in; mesmerize, fascinate, control (also hypnotise)
if someone hypnotizes you, they put you into a state in which you seem to be asleep but in which you can still respond to things that are said to you.
if you are hypnotized by something, you are so fascinated by it that you cannot think of anything else.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hypnotize
✅️ اسم ( noun ) : hypnosis / hypnotism / hypnotic
✅️ صفت ( adjective ) : hypnotic
✅️ قید ( adverb ) : hypnotically
hypnotize, hypnotise /ˈ‍hɪpnətaɪz/= mesmerize هیپنوتیزم کردن، مسحور کردن، افسون کردن

بپرس