صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or pertaining to hypnotism or hypnosis.
- Hypnotic studies formed part of her education as a psychiatrist.
[ترجمه گوگل] مطالعات هیپنوتیزم بخشی از تحصیلات او به عنوان روانپزشک بود
[ترجمه ترگمان] مطالعات Hypnotic بخشی از تحصیلات او به عنوان یک روان پزشک را تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مطالعات Hypnotic بخشی از تحصیلات او به عنوان یک روان پزشک را تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: capable of inducing hypnosis.
- The doctor was interested in improving his hypnotic techniques.
[ترجمه گوگل] دکتر علاقه مند به بهبود تکنیک های هیپنوتیزمی خود بود
[ترجمه ترگمان] پزشک نسبت به بهبود فنون his علاقه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پزشک نسبت به بهبود فنون his علاقه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: under the influence of hypnosis.
- The woman appeared to be in a hypnotic trance.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید زن در خلسه هیپنوتیزمی به سر می برد
[ترجمه ترگمان] آن زن در حالت خلسه فرورفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن زن در حالت خلسه فرورفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: having the effect of inducing sleep; soporific; sedative.
• مشابه: drowsy, opiate
• مشابه: drowsy, opiate
- The sound of the lecturer's voice droning on monotonously was hypnotic to many of the students.
[ترجمه گوگل] صدای یکنواخت صدای استاد برای بسیاری از دانشجویان خواب آور بود
[ترجمه ترگمان] صدای گفتگوی سخنران به طور یکنواخت و یکنواخت به بسیاری از دانش آموزان ادامه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای گفتگوی سخنران به طور یکنواخت و یکنواخت به بسیاری از دانش آموزان ادامه می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: hypnotically (adv.)
مشتقات: hypnotically (adv.)
• (1) تعریف: one who is under the influence of hypnosis.
• (2) تعریف: one who is susceptible to being hypnotized.
• (3) تعریف: something producing sleepiness; soporific; sedative.
• مشابه: narcotic, opiate
• مشابه: narcotic, opiate