hyperactive

/ˌhaɪpəˈræktɪv//ˌhaɪpərˈæktɪv/

معنی: دارای فعالیت بیش از اندازه
معانی دیگر: (به ویژه در مورد انسان) نا آرام، بی قرار، پر تکاپو، فزون کار، بس کنشور، طب دارای فعالیت بیش از اندازه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: hyperactivity (n.)
• : تعریف: abnormally active or overstimulated.

جمله های نمونه

1. His research was used in planning treatments for hyperactive children.
[ترجمه گوگل]تحقیقات او در برنامه ریزی درمان برای کودکان بیش فعال مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تحقیقات او در برنامه ریزی برای درمان کودکان بی قرار مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hyperactive children find it difficult to concentrate.
[ترجمه گوگل]کودکان بیش فعال به سختی می توانند تمرکز کنند
[ترجمه ترگمان]تمرکز بر روی کودکان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hyperactive children often have poor concentration and require very little sleep.
[ترجمه گوگل]کودکان بیش فعال اغلب تمرکز ضعیفی دارند و به خواب بسیار کمی نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]کودکان hyperactive اغلب تمرکز ضعیفی دارند و به خواب خیلی کمی نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His work involved helping hyperactive children to use their energy in a constructive way.
[ترجمه گوگل]کار او شامل کمک به کودکان بیش فعال برای استفاده سازنده از انرژی بود
[ترجمه ترگمان]کار او شامل کمک به کودکان بی قرار برای استفاده از انرژی خود به شیوه ای سازنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The City is full of hyperactive executives who never stop rushing around.
[ترجمه گوگل]شهر مملو از مدیران بیش فعال است که هرگز از عجله کردن دست نمی کشند
[ترجمه ترگمان]شهر پر از مدیرانی است که هرگز دست از حمله بردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To say a child is hyperactive does not say very much!
[ترجمه گوگل]اینکه بگوییم یک کودک بیش فعال است، خیلی نمی گوید!
[ترجمه ترگمان]گفتن این که کودک بیش از اندازه فعال است زیاد حرف نمی زند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Our youngest daughter was hyperactive, and it had a damaging effect on the whole family.
[ترجمه گوگل]دختر کوچک ما بیش فعال بود و تأثیر مخربی بر کل خانواده داشت
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین دختر ما بیش از اندازه فعال بود و تاثیر مخربی بر کل خانواده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even too much oxygen makes people hyperactive, until they eventually become less productive.
[ترجمه گوگل]حتی اکسیژن بیش از حد باعث بیش فعالی افراد می شود، تا زمانی که در نهایت بازدهی کمتری داشته باشند
[ترجمه ترگمان]حتی اکسیژن زیاد، افراد را بیش از اندازه فعال می کند، تا زمانی که آن ها در نهایت بازده کمتری داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Keith, hyperactive and aggressive, a naughty boy.
[ترجمه گوگل]کیت، بیش فعال و پرخاشگر، پسری شیطون
[ترجمه ترگمان]کیت، hyperactive و پرخاشگر، پسر شیطون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Despite his Harlem location and hyperactive career, expectation out stripped his accomplishments.
[ترجمه گوگل]علیرغم موقعیت مکانی و حرفه ای بیش فعال در هارلم، انتظارات او را از دست داد
[ترجمه ترگمان]با وجود موقعیت اجتماعی و فعالیت هایپر اکتیو در هارلم، انتظار می رود که موفقیت های او را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's an additive that the Hyperactive Children's Support Group recommends eliminating from the diet of susceptible children.
[ترجمه گوگل]این یک افزودنی است که گروه حمایت از کودکان بیش فعال توصیه می کند از رژیم غذایی کودکان مستعد حذف شود
[ترجمه ترگمان]این یک افزودنی است که گروه حمایت از کودکان hyperactive توصیه می کند که از رژیم غذایی کودکان آسیب پذیر حذف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do you have a hyperactive child?
[ترجمه گوگل]آیا کودک بیش فعال دارید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما کودک بی قرار دارید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nineteen out of every twenty hyperactive children are boys.
[ترجمه گوگل]از هر بیست کودک بیش فعال، 19 نفر پسر هستند
[ترجمه ترگمان]نوزده تن از هر ۲۰ کودک بی قرار، پسر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is very hyperactive and on medicine for it.
[ترجمه گوگل]او بسیار بیش فعال است و برای آن دارو مصرف می کند
[ترجمه ترگمان]او بیش از اندازه فعال است و دارو مصرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دارای فعالیت بیش از اندازه (صفت)
hyperactive

انگلیسی به انگلیسی

• suffering from hyperactivity, abnormally active
someone who is hyperactive is unable to relax or concentrate, and is always in a state of great agitation or excitement.

پیشنهاد کاربران

1. ( کودک ) ناآرام. بی قرار 2. بیش از حد فعال. پرکار
مثال:
hyperactive children create havoc
بچه های بیش فعال الم شنگه درست می کنند.
بیشفعال
( Bishfaāl )
hyperactive ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: بیش فعال
تعریف: ویژگی فرد دارای بیش فعالی
آتیش پاره
فرد پیش فعال
there will be a hyperactive five - year - old boy in the seat behind you.
بیش فعال
بیش فعال
پر جنب و جوش ، بیش فعال

بپرس