صفت ( adjective )
مشتقات: hurriedly (adv.), hurriedness (n.)
مشتقات: hurriedly (adv.), hurriedness (n.)
• (1) تعریف: moving or acting quickly; forced to hurry.
• مترادف: rushed
• متضاد: leisurely, slow, unhurried
• مشابه: frantic, frenetic, hectic, quick
• مترادف: rushed
• متضاد: leisurely, slow, unhurried
• مشابه: frantic, frenetic, hectic, quick
- Because I was hurried, I forgot my umbrella.
[ترجمه گوگل] چون عجله داشتم چترم را فراموش کردم
[ترجمه ترگمان] چون عجله داشتم، چترم را یادم رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چون عجله داشتم، چترم را یادم رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: done quickly; rushed.
• مترادف: hasty
• متضاد: considered, slow, unhurried
• مشابه: cursory, expeditious, quick, rushed, slapdash
• مترادف: hasty
• متضاد: considered, slow, unhurried
• مشابه: cursory, expeditious, quick, rushed, slapdash
- You might regret it if you make a hurried decision about this.
[ترجمه گوگل] اگر تصمیمی عجولانه در این مورد بگیرید، ممکن است پشیمان شوید
[ترجمه ترگمان] اگر تصمیم عجولانه ای در این مورد بگیری، شاید پشیمان بشوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر تصمیم عجولانه ای در این مورد بگیری، شاید پشیمان بشوی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The painters did a hurried job and they'd left drips everywhere.
[ترجمه گوگل] نقاشها کار عجولانهای انجام دادند و همه جا چکههایی را رها کردند
[ترجمه ترگمان] نقاشان کار عجولانه انجام می دادند و همه جا چکه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقاشان کار عجولانه انجام می دادند و همه جا چکه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید