hunting

/ˈhʌntɪŋ//ˈhʌntɪŋ/

معنی: صید، طعمه شکاری
معانی دیگر: شکارچی گری، صیادی، بشگردی، شکاری، وابسته به شکار، جستجو، پژوهش، تجسس، نخجیر، (مکانیک - در ترموستات و غیره) نوسان، کند و تند شدن، پس و پیشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or sport of chasing wild animals for the purpose of capturing or killing them.
مشابه: hunt

جمله های نمونه

1. hunting ground
شکارگاه

2. hunting lodge
کلبه ی شکارچیان

3. hunting outfit
جامه و ساز و برگ شکار

4. hunting pressure
ازدیاد شکارچیان (میزان شکار)

5. hunting ground
شکارگاه،نخجیرگاه

6. a hunting dog
سگ شکاری

7. a hunting expedition
دسته ی شکارچیان

8. big-game hunting
شکار جانوران بزرگ

9. job hunting
جستجوی کار

10. no hunting is allowed within a 30-mile limit
شکار در محدوده ی 30 مایلی مجاز نیست.

11. the hunting season
فصل شکار

12. a special hunting suit
لباس مخصوص شکار

13. ahmad trains hunting dogs
احمد سگ شکاری تربیت می کند.

14. big game hunting
شکار حیوانات بزرگ

15. he is hunting for a job
او دارد دنبال کار می گردد.

16. he likes hunting in the woods
او دوست دارد در بیشه شکار کند.

17. he says hunting is a cruel sport
او می گوید شکار ورزش ظالمانه ای است.

18. she abhors hunting animals
او از شکار حیوانات نفرت دارد.

19. too much hunting resulted in the extermination of the iranian lion and zebra
شکار بی رویه موجب نابودی شیر و گورخر ایرانی شد.

20. we went hunting every day
هر روز شکار می رفتیم.

21. for every good hunting dog there are a hundred sorry ones
در مقابل هر یک سگ شکاری خوب صد سگ بد وجود دارد.

22. in that tribe, hunting has been relegated to a secondary role
در آن قبیله شکار نقش ثانوی پیدا کرده است.

23. i'm fixing to go hunting
خیال دارم به شکار بروم.

24. the shot duck got lost, but the hunting dog retrieved it (for the hunter)
مرغابی تیرخورده گم شد ولی سگ شکاری آن را (برای شکارچی) بازآورد.

25. they learned by themselves the lore of hunting
آنان پیش خودشان فوت و فن شکار را یاد گرفتند.

26. Do you approve of hunting after foxes?
[ترجمه گوگل]آیا شکار روباه را تایید می کنید؟
[ترجمه ترگمان]پس از شکار روباه موافقی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Police are hunting a masked robber who snatched £15 000 from a post office.
[ترجمه گوگل]پلیس در حال تعقیب یک سارق نقابدار است که 15000 پوند پول از یک اداره پست ربوده است
[ترجمه ترگمان]پلیس یک دزد نقاب دار را شکار می کند که مبلغ ۱۵ هزار پوند را از یک اداره پست به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Illegal hunting is threatening the survival of the species.
[ترجمه گوگل]شکار غیرقانونی بقای این گونه را تهدید می کند
[ترجمه ترگمان]شکار غیر قانونی، بقای این گونه ها را تهدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Our hunting dogs are questing for small wild animals in the woods.
[ترجمه گوگل]سگ های شکار ما در جنگل به دنبال حیوانات کوچک وحشی هستند
[ترجمه ترگمان]سگ های شکاری ما به دنبال حیواناتی وحشی در جنگل می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. This variety of dog is very useful for hunting.
[ترجمه گوگل]این گونه سگ برای شکار بسیار مفید است
[ترجمه ترگمان]این نوع سگ برای شکار بسیار مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صید (اسم)
prey, hunt, ravin, hunting, quarry

طعمه شکاری (اسم)
hunting

تخصصی

[برق و الکترونیک] نوسان پاندولی نوسان ناخواسته در سیستم کنترل خودکار . متغیر کنترل شونده در دو طرف مقدار مطلوب نوسان می کند.

انگلیسی به انگلیسی

• chasing and capturing of game animals; seeking, searching; pursuing

پیشنهاد کاربران

شکار کردن حیوانات به شکل های مختلف برای استفاده های مختلف
شکار ارواح، تسخیر
شکار
مثال: He enjoys hunting in the wilderness.
او از شکار در جنگل ها لذت می برد.
hunting ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: شکار
تعریف: تعقیب یا کشتن یا گرفتن حیوانات وحشی برای تغذیه یا تفریح یا استفاده از پوست آنها
شکار کردن
جستجویی جدی و با انگیزه برای چیزی مثل ماشین خانه کار
Car hunting شکار خودرو یا جستجوی جدی برای خودرو
شکار
نوسان سرعت شکار
Don't look at my hunting mounds Don't touch my tongue
به لقمه های شکار شده من نگاهی نکن دست نزن زبون نزن

بپرس