hungered


hungered [arch]
گرسنه، گرسنگی نما، حاکی از گرسنگی، گرسنگی اور، خشک، سست

جمله های نمونه

1. the besiegers hungered the town into surrender
محاصره کنندگان با گرسنگی (دادن) شهر را به زانو درآوردند.

پیشنهاد کاربران

بپرس