hung

/ˈhəŋ//hʌŋ/

معنی: اویخته، اویخت، زمان ماضی فعل
معانی دیگر: زمان گذشته و اسم مفعول : hang، مخفف:، مجار، مجارستانی، زمان ماضی فعل hang

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: a past tense and past participle of hang.

جمله های نمونه

1. hung over
دچار خماری صبحگاهی (به خاطر میگساری شب پیشین)

2. hung up (on)
(امریکا - خودمانی) 1- عصبی،روان رنجور 2- ناراحت،سردرگم،هاج و واج 3- معتاد به،دچار وسواس نسبت به،سودازده ی

3. a hung jury
هیئت داوران معلق (که به اتفاق رای نداده است)

4. i hung my overcoat from the hook
پالتو خود را از قلاب آویختم.

5. she hung my overcoat in the closet
او پالتو مرا در کمد آویخت.

6. she hung the flag over the door
پرچم را بالای در آویخت.

7. they hung on his every word
آنان به هریک از حرف های او گوش فرا دادند.

8. walls hung with pictures
دیوارهایی که به آن تصویر آویخته است

9. heavy mist hung in the valley and obscured the mountains
مه سنگینی دره را فرا گرفته و کوه ها را تار کرده بود.

10. her hair hung down to her knees
گیسویش تا زانو می رسید.

11. his arm hung dead at his side
دستش لمس و بیحال در یک طرف آویخته بود.

12. his shirt hung on a nail
پیراهن او بر میخی آویخته بود.

13. the balloon hung below the clouds like a gigantic kite
بالون همچون بادبادک غول آسایی زیر ابرها معلق بود.

14. the butcher hung the sheep carcass from a hook
قصاب لاشه ی گوسفند را به قلاب آویخت.

15. the moon hung over the harbor dabbling the waves with gold
ماه بر فراز بندرگاه آویخته بود و امواج را طلاپاش می کرد.

16. a dark future hung over the project
پروژه آینده ی تیره ای داشت.

17. cars that are hung up in traffic
ماشین هایی که در ترافیک گیر کرده اند

18. he is still hung up on money
هنوز فکر و ذکرش پول است.

19. the wall was hung by a flowery wallpaper
کاغذ دیواری گلدار،دیوار را پوشانده بود.

20. a handsome ceramic plaque hung over the fireplace
یک صفحه ی سفالی زیبا بالای شومینه آویخته شده بود.

21. she got angry and hung up on me!
عصبانی شد و تلفن را گذاشت !

22. for a minute the eagle hung poised in the sky
برای لحظه ای عقاب در هوا معلق ماند.

23. she washed the clothes and hung them on the line
جامه ها را شست و روی رجه آویزان کرد.

24. he coiled the long rope and hung it from a nail
او طناب دراز را حلقه کرد و به میخ آویخت.

25. The silvery globe of the moon hung in the sky.
[ترجمه گوگل]کره ی نقره ای ماه در آسمان آویزان بود
[ترجمه ترگمان]کره ماه در آسمان آویخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Tom hung his coat on the hook behind the door.
[ترجمه گوگل]تام کتش را به قلاب پشت در آویزان کرد
[ترجمه ترگمان]تام کتش را روی قلاب پشت در آویزان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. A picture of flowers hung on the wall.
[ترجمه گوگل]عکس گل به دیوار آویزان شده است
[ترجمه ترگمان]عکسی از گل روی دیوار آویخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Nobody hung behind after running 2 miles.
[ترجمه گوگل]هیچکس بعد از دویدن 2 مایل عقب نماند
[ترجمه ترگمان]بعد از دو مایل، هیچ کس پشت سرش آویزان نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I hung his wet trousers on the radiator, but they're not dry yet.
[ترجمه گوگل]شلوار خیسش را به رادیاتور آویزان کردم اما هنوز خشک نشده است
[ترجمه ترگمان]شلوار خیسش را روی رادیاتور آویزان کردم، اما هنوز خشک نشدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اویخته (صفت)
pensile, flappy, flaccid, pendent, hung, underhung

اویخت (صفت)
hung

زمان ماضی فعل (فعل)
hung

انگلیسی به انگلیسی

• suspended; attached; executed by suspending by the neck with a rope; unable to reach a unanimous decision (about a jury); stuck, locked up (about a computer); (slang) having a large penis (vulgar)
hung is the past tense and past participle of most senses of hang.
a hung jury, parliament, or other decision-making body, is one in which there is no overall majority.

پیشنهاد کاربران

اعدام
معنی دیگر hung رفت و آمد کردن است مثال
:steve hung around with other kids who loved electronics.
معنی:
استیو با بچه های دیگری که عاشق وسایل الکترونیکی بودند، رفت و آمد کرد.
Hungry گرسنه
Hunger گرسنگی
و معنی دوم میل اشطیاق به چیزی مثل
hunger for fame
میل به شعرت
معنی اسلنگی:
گنده، کلفت
آویزان کردن
آویختن ( این افعال مربوط به زمان گذشته است. )
hang=>hung
آویزان کردن
آویختن
گیج، آشفته، پادرهوا، مختل، معطل
آویزان
past simple and past participle of hang

بپرس