hundredth

/ˈhəndrədθ//ˈhʌndrədθ/

معنی: یک صدم، صدیک
معانی دیگر: صدم، صدمین، یکصدمین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: indicating rank or position between ninety-ninth and one hundred and first.
اسم ( noun )
(1) تعریف: one of one hundred equal parts of a whole.

(2) تعریف: the member of a series between ninety-ninth and one hundred and first.

جمله های نمونه

1. a hundredth share of the money
یک صدم سهم پول

2. the hundredth day
صدمین روز

3. the hundredth person in the test
نفر صدم در آزمون

4. the five hundredth anniversary of the discovery of america
پانصدمین سالروز کشف امریکا

5. a cent is a hundredth part of a dollar
یک سنت یک صدم دلار است.

6. The bank celebrates its hundredth anniversary in December.
[ترجمه گوگل]این بانک در ماه دسامبر صدمین سالگرد تاسیس خود را جشن می گیرد
[ترجمه ترگمان]این بانک صدمین سالگرد خود را در ماه دسامبر جشن می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An exposure of one - hundredth of a second will be enough.
[ترجمه گوگل]نوردهی یک تا صدم ثانیه کافی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]قرار گرفتن یک صدم ثانیه کافی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. 1991 was the two hundredth anniversary of Mozart's death.
[ترجمه گوگل]سال 1991 دویستمین سالگرد مرگ موتزارت بود
[ترجمه ترگمان]سال ۱۹۹۱ دو امین سالگرد مرگ موتسارت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She has knocked one/a hundredth of a second off the world record.
[ترجمه گوگل]او یک/صدم ثانیه را از رکورد جهانی حذف کرده است
[ترجمه ترگمان]او یک صدم ثانیه از رکورد جهانی دوم را زده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was the hundredth applicant for the job.
[ترجمه گوگل]او صدمین متقاضی این شغل بود
[ترجمه ترگمان]او the متقاضی برای این شغل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And for the hundredth time she found it impossible to envisage saying no.
[ترجمه گوگل]و برای صدمین بار تصور نه گفتن را غیرممکن کرد
[ترجمه ترگمان]و برای صدمین بار متوجه شد که در نگاه کردن با او غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For about the hundredth time, I cursed whatever kleptomaniac curmudgeon had walked off the train with my bag.
[ترجمه گوگل]تقریباً برای صدمین بار، به هر دزد ستیزی که با کیفم از قطار خارج شده بود، نفرین کردم
[ترجمه ترگمان]برای صدمین بار، من به هر کسی که از قطار پیاده شده بود، لعنت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A unit of length equal to one hundredth ( 10 - 2 ) of a meter.
[ترجمه گوگل]واحد طول برابر با یک صدم (10 - 2) متر
[ترجمه ترگمان]واحد طول برابر با یک صدم ثانیه (۱۰ - ۲)یک متر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Singing the hundredth Psalm, the grand old Puritan anthem.
[ترجمه گوگل]خواندن مزمور صدم، سرود باشکوه قدیمی پیوریتان
[ترجمه ترگمان]the، hundredth Psalm، سرود ملی Puritan را می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An exposure of one hundredth of a second will is enough.
[ترجمه گوگل]قرار گرفتن در معرض یک صدم ثانیه کافی است
[ترجمه ترگمان]قرار گرفتن یک صدم ثانیه کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He asked himself for the hundredth time who the club members were.
[ترجمه گوگل]او برای صدمین بار از خود پرسید که اعضای باشگاه چه کسانی هستند؟
[ترجمه ترگمان]برای صدمین بار از خود می پرسید که اعضای باشگاه چه کسانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یک صدم (صفت)
centesimal, hundredth

صدیک ()
hundredth

انگلیسی به انگلیسی

• number 100 in a series; hundredth part of one hundred equal parts, 1/100
next after the ninety-ninth; being one of 100 equal parts
the hundredth item in a series is the one that you count as number one hundred.
a hundredth is one of a hundred equal parts of something.

پیشنهاد کاربران

بپرس