1. he hummed his displeasure
او با من من کردن ناخشنودی خود را نشان داد.
2. mosquitoes hummed
پشه ها وز وز می کردند.
3. she hummed the baby to sleep
زیر لبی (لالایی) خواند تا بچه به خواب رفت.
4. the ceiling fan hummed all night
بادزن سقف تمام شب فرفر می کرد.