• (1)تعریف: the act of humiliating. • مترادف: embarrassment, humbling • مشابه: indignity
• (2)تعریف: the state or feeling of being humiliated. • مترادف: embarrassment, mortification • متضاد: pride • مشابه: chagrin, disgrace, dishonor, shame
جمله های نمونه
1. It will be difficult to live down this humiliation.
[ترجمه گوگل]تحمل این حقارت دشوار خواهد بود [ترجمه ترگمان]زندگی کردن با این تحقیر سخت خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He left in a rage of humiliation.
[ترجمه گوگل]او با خشم و ذلت رفت [ترجمه ترگمان]با خشم و غضب از جا پرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She faced the humiliation of discussing her husband's affair.
[ترجمه گوگل]او با تحقیر بحث در مورد رابطه شوهرش مواجه شد [ترجمه ترگمان]با تحقیر درباره رابطه شوهرش با او مواجه شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He was forced to face the ultimate humiliation the next morning.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد صبح روز بعد با تحقیر نهایی روبرو شود [ترجمه ترگمان]صبح روز بعد مجبور شد با تحقیر نهایی روبه رو شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She suffered the humiliation of having her house searched.
[ترجمه زهرا رحمانی] او از این که خانه اش مورد جست و جو قرار گرفته است، احساس حقارت کرد.
|
[ترجمه گوگل]او به دلیل بازرسی خانه اش از تحقیر رنج برد [ترجمه ترگمان]از این که خانه او را گشته بود رنج می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His enemies were quick to gloat at his humiliation.
[ترجمه گوگل]دشمنان او به سرعت از تحقیر او خوشحال شدند [ترجمه ترگمان]دشمنانش به سرعت به تحقیر او نگاه می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He will wish to revenge his humiliation in last Season's Final.
[ترجمه گوگل]او می خواهد انتقام تحقیر خود را در فینال فصل گذشته بگیرد [ترجمه ترگمان]او می خواهد تا آخر فصل آخر از تحقیر او انتقام بگیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They cannot forget the humiliation they suffered at the hands of their oppressors.
[ترجمه زهرا رحمانی] آن ها نمی توانند حقارتی که از ظالمان خود کشیدندفراموش کنند.
|
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند ذلتی را که به دست ستمگرانشان متحمل شده اند فراموش کنند [ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانند خواری را که در دست ظالم خود رنج می برند، فراموش کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He recalled the humiliation of having his hair shorn and exchanging his clothes for the prison uniform.
[ترجمه گوگل]او از تحقیر شدن موهایش و تعویض لباسش با لباس زندان یاد کرد [ترجمه ترگمان]به یاد تحقیر شدن موهایش افتاد و لباس هایش را با لباس زندان عوض کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. After the humiliation of last week's defeat, the Mets were back on form.
[ترجمه گوگل]پس از تحقیر شکست هفته گذشته، متس به فرم بازگشت [ترجمه ترگمان]بعد از شکست هفته قبل، تیم \"متز\" دوباره به فرم برگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The vote of no confidence was the final humiliation for a government that had been clinging to office.
[ترجمه گوگل]رای عدم اعتماد آخرین تحقیر برای دولتی بود که به سمت خود چسبیده بود [ترجمه ترگمان]رای اعتماد به اعتماد، آخرین تحقیر دولتی بود که به دفتر چسبیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He is still smarting over his humiliation in the election.
[ترجمه گوگل]او همچنان در مورد تحقیر خود در انتخابات هوشیار است [ترجمه ترگمان]او هنوز از تحقیر خود در انتخابات ناراحت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She suffered the humiliation of being criticized in public.
[ترجمه گوگل]او از تحقیر شدن در ملاء عام رنج می برد [ترجمه ترگمان]او از تحقیر شدن در ملا عام رنج می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They frequently plumb the depths of loneliness, humiliation and despair.
[ترجمه گوگل]آنها اغلب در اعماق تنهایی، تحقیر و ناامیدی فرو می روند [ترجمه ترگمان]غالبا در اعماق تنهائی و خفت و نومیدی غوطه ور می شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He suffered the humiliation of being forced to ask for his cards.
[ترجمه گوگل]او از این تحقیر رنج برد که مجبور شد کارت هایش را بخواهد [ترجمه ترگمان]از تحقیر شدن مجبور شده بود که for را از او بگیرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• mortification, act of lowering someone's pride humiliation is the experience of feeling helpless or stupid, especially in front of other people.
پیشنهاد کاربران
شرمساری
تحقیر. خدشه دار کردن غرور که موجب رنجش و خجالت می شود.
سبک داشت . [ س َ ب ُ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) اهانت . مهانت . ( صراح اللغة ) . استخفاف . توهین . تحقیر. تخفیف : رخص طلب کردن سبکداشت فرمان حق بود و دوستان حق . . . فرمان دوستان را سبک ندارند. ( هجویری ... [مشاهده متن کامل]
) . و بواسطه ٔ ترک ادب موافقت زمان درویشان و سبک داشت نفس اولیأاﷲ از شرف صحبت ایشان محروم شد. ( انیس الطالبین ص 46 ) . رجوع به سبک داشتن شود.