humiliate

/hjuːˈmɪliˌet//hjuːˈmɪlɪeɪt/

معنی: پست کردن، خوار کردن، تحقیر کردن، اهانت کردن به، خشوع کردن
معانی دیگر: سرافکنده کردن، سرشکسته کردن، هاژیدن، شرمسار کردن، خفت دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: humiliates, humiliating, humiliated
مشتقات: humiliatingly (adv.), humiliator (n.)
• : تعریف: to cause (someone) to lose pride or feel disgraced; embarrass; mortify.
مترادف: embarrass, mortify
متضاد: honor
مشابه: abash, burn, chagrin, crush, disgrace, dishonor, humble, put to shame, shame

- His punishment in front of the other students humiliated the boy.
[ترجمه گوگل] تنبیه او در مقابل سایر دانش آموزان پسر را تحقیر کرد
[ترجمه ترگمان] مجازات او در مقابل سایر دانش آموزان پسر را تحقیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The soldiers harassed the man's wife not only for their pleasure but to humiliate him.
[ترجمه شان] سربازان نه فقط برای خوشی و لذت ( جنسی بردن ) ، بلکه برای تحقیر این مرد، زنش را مورد آزار و اذیت قرار دادند.
|
[ترجمه گوگل] سربازان همسر مرد را نه تنها به خاطر خوشنودی خود بلکه برای تحقیر او مورد آزار و اذیت قرار دادند
[ترجمه ترگمان] سربازان همسر مرد را آزار می دادند نه فقط برای لذت بلکه به تحقیر او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It humiliated her that she'd boasted about going to Harvard and then wasn't accepted.
[ترجمه گوگل] این او را تحقیر کرد که به رفتن به هاروارد افتخار می کرد و سپس پذیرفته نشد
[ترجمه ترگمان] او را تحقیر کرد که درباره رفتن به هاروارد و بعد هم پذیرفته نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. one should not humiliate a child in front of his friends
بچه را نباید جلو دوستانش خفیف کرد.

2. How could I humiliate myself like that?
[ترجمه گوگل]چطور میتونستم خودمو اینطوری تحقیر کنم؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونم خودم رو اینطوری تحقیر کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I didn't want to humiliate her in front of her colleagues.
[ترجمه یونس] نمی خواستم جلوی همکاراش تحقیرش کنم
|
[ترجمه گوگل]من نمی خواستم او را در مقابل همکارانش تحقیر کنم
[ترجمه ترگمان]نمی خواستم جلوی همکارانش او را تحقیر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How could you humiliate me by questioning my judgment in front of everyone like that?
[ترجمه گوگل]چطور تونستی با زیر سوال بردن قضاوت من جلوی همه اینطوری تحقیرم کنی؟
[ترجمه ترگمان]چطور تونستی با سوال کردن من در مقابل همه مردم من رو تحقیر کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You should not humiliate her in public.
[ترجمه گوگل]شما نباید او را در ملاء عام تحقیر کنید
[ترجمه ترگمان]تو نباید اون رو در ملا عام تحقیر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are people who want to humiliate you and grind you down.
[ترجمه گوگل]افرادی هستند که می خواهند شما را تحقیر کنند و شما را زمین گیر کنند
[ترجمه ترگمان]کسانی هستند که می خواهند شما را تحقیر کنند و you کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The invading army took every opportunity to humiliate the local peasants.
[ترجمه گوگل]ارتش متجاوز از هر فرصتی برای تحقیر دهقانان محلی استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]ارتش مهاجم هر فرصتی را برای تحقیر روستاییان محلی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why do you always have to humiliate me in front of your friends?
[ترجمه گوگل]چرا باید همیشه در مقابل دوستانت مرا تحقیر کنی؟
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه باید جلوی دوستات من رو تحقیر کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Grown men shouldn't humiliate themselves like this.
[ترجمه گوگل]مردان بزرگ نباید اینگونه خود را تحقیر کنند
[ترجمه ترگمان]مردای بزرگ نباید خودشون رو اینطوری تحقیر کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I learned that to humiliate another person is to make him suffer an unnecessarily cruel fate.
[ترجمه گوگل]یاد گرفتم که تحقیر کردن شخص دیگری باعث می شود که او به سرنوشت بی رحمانه ای دچار شود
[ترجمه ترگمان]من آموختم که تحقیر یک شخص دیگر باعث شود که او دچار سرنوشتی غیر ضروری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't humiliate his intelligence, that just like in mercy killing.
[ترجمه گوگل]هوش او را تحقیر مکن، آن هم مثل کشتن رحمت
[ترجمه ترگمان]اون هوش و شعور اون رو تحقیر نکن، فقط به خاطر کشتن mercy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What right had they to bully and humiliate people like this?
[ترجمه گوگل]چه حقی داشتند که اینطور مردم را قلدری و تحقیر کنند؟
[ترجمه ترگمان]چه حقی برای این که این مردم را تحقیر کنند و به مردم تحقیر کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No one can humiliate or disturb us unless we let him.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند ما را تحقیر یا مزاحم کند مگر اینکه به او اجازه دهیم
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند به ما اهانت کند و مزاحم ما نشود مگر این که به او اجازه بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Shanxi coal boss purchase Mission: to humiliate a group of 10 million moneybags?
[ترجمه گوگل]خرید رئیس زغال سنگ شانشی ماموریت: تحقیر یک گروه 10 میلیونی کیسه پول؟
[ترجمه ترگمان]رئیس ماموریت خرید زغال سنگ: برای خوار کردن یک گروه از ۱۰ میلیون moneybags؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was not my intention to hurt or humiliate her.
[ترجمه گوگل]قصد من آزار یا تحقیر او نبود
[ترجمه ترگمان]قصد من این نبود که به او صدمه بزنم یا او را تحقیر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست کردن (فعل)
abase, post, humble, debase, degrade, demean, humiliate, mortify, disrate, disparage, vulgarize

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

تحقیر کردن (فعل)
humiliate, score, call down, despise, cheapen, vilipend

اهانت کردن به (فعل)
humiliate

خشوع کردن (فعل)
humiliate

انگلیسی به انگلیسی

• shame, mortify, lower someone's pride, humble
if you humiliate someone, you say or do something that makes them feel ashamed or foolish.

پیشنهاد کاربران

تحقیر کردن. شرمسار کردن. سرافکنده کردن
مثال:
His punishment in front of the other students humiliated the boy.
تنبیه او در مقابل بقیه دانش آموزها پسر را تحقیر و سرافکنده کرد.
Put ( someone ) down
تقریبا معنی embarrass میده یعنی "خجالت زده کردن"
تفاوتش اینه که embarrass تلفیقی از خجالت و شرمندگیه و humiliate تلفیقی از خجالت و خفت یا حماقته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : humiliate
اسم ( noun ) : humiliation
صفت ( adjective ) : humiliating
قید ( adverb ) : _
سرافکندگی . . ب خواری افتادن
خجالت زده کردن
mortify. Mer
humiliate somebody/yourself/something to make somebody feel ashamed or stupid and lose the respect of other people. Ox
Affront
خاک مال کردن

بپرس