humdinger

/ˈhəmdɪŋər//ˌhʌmˈdɪŋə/

معنی: چیز بسیار عالی، ادم بسیار خوب، دارای برتری فاحش، تفوق برجسته
معانی دیگر: (خودمانی) عالی، درجه یک، معرکه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) one that is excellent or remarkable.
مشابه: dandy

جمله های نمونه

1. this book is a real humdinger
این کتاب واقعا معرکه است.

2. It should be a humdinger of a match.
[ترجمه گوگل]این باید یک کبریت باشد
[ترجمه ترگمان]این باید یه humdinger باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His girl - friend is a real humdinger.
[ترجمه گوگل]دوست دختر او یک هومدینگ واقعی است
[ترجمه ترگمان]دوست دختر اون یه humdinger واقعیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Annabel's party was a real humdinger.
[ترجمه گوگل]مهمانی آنابل یک هومدینگ واقعی بود
[ترجمه ترگمان]حزب Annabel یک برتری واقعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It turned into a real humdinger of a game.
[ترجمه گوگل]آن را به یک Humdinger واقعی یک بازی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]تبدیل شد به یه humdinger واقعی بازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His latest novel is a humdinger.
[ترجمه گوگل]آخرین رمان او Humdinger است
[ترجمه ترگمان]آخرین رمان او a است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We had a humdinger of an argument.
[ترجمه گوگل]یه دعوا داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما یه بحث برتری داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And it was a humdinger, delivered with passion and poise.
[ترجمه گوگل]و این یک هومدینگ بود که با اشتیاق و متانت تحویل شد
[ترجمه ترگمان]و این یه برتری بود که با شور و هیجان تحویل داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. a humdinger of a blizzard.
[ترجمه گوگل]یک کولاک
[ترجمه ترگمان]یه humdinger دیگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Brown must have been a humdinger of a playground supervisor.
[ترجمه گوگل]براون باید یک ناظر زمین بازی بوده باشد
[ترجمه ترگمان]براون حتما به عنوان یک ناظر زمین بازی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pierre and Donna are having a humdinger of a row.
[ترجمه گوگل]پیر و دونا در حال دعوا هستند
[ترجمه ترگمان] پی یر و \"دانا\" دارن یه ردیف ردیف می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was a humdinger of a reception to greet us.
[ترجمه گوگل]یک مهماندار پذیرایی به استقبال ما آمد
[ترجمه ترگمان]یه جایگاه ویژه برای خوش آمد گفتن به ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My new sportscar is a real humdinger.
[ترجمه گوگل]ماشین اسپورت جدید من یک هومدینگر واقعی است
[ترجمه ترگمان]sportscar جدید من یه humdinger واقعیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That dinner is a humdinger.
[ترجمه گوگل]آن شام یک هومدینگ است
[ترجمه ترگمان]اون شام خیلی humdinger
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Such excitement was absent during a first half that was more humdrum than humdinger.
[ترجمه گوگل]چنین هیجانی در نیمه اول غایب بود
[ترجمه ترگمان]این هیجان ناشی از این همه شور و هیجان بود که بیش از humdinger humdinger بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چیز بسیار عالی (اسم)
crackajack, humdinger, crackerjack

ادم بسیار خوب (اسم)
crackajack, humdinger, crackerjack

دارای برتری فاحش (اسم)
humdinger

تفوق برجسته (اسم)
humdinger

انگلیسی به انگلیسی

• extraordinary person or thing (slang)
if you describe someone or something as a humdinger, you mean that they are very good and you are impressed by them; an informal word.

پیشنهاد کاربران

Humdinger معرکه/نمونهٔ عالی/نمونهٔ معرکه
. Annabel's party was a real humdinger
. My brother and sister had a humdinger of a row last night
. A humdinger of a funny story

بپرس