اسم ( noun )
حالات: humanities
حالات: humanities
• (1) تعریف: the race of human beings; mankind.
• مترادف: race, species, womankind
• مشابه: earth, Homo sapiens, man, society, world
• مترادف: race, species, womankind
• مشابه: earth, Homo sapiens, man, society, world
- All of humanity has the same need for food, water, and clean air.
[ترجمه سیروس مرادی] همه انسانها نیاز مشابهی به غذا، آب و هوای پاک دارند.|
[ترجمه محسن حجازی] تمام بشریت نیازی مشابه به غذا و آب و هوای پاک دارند|
[ترجمه امین] همه بشریت به غذا و آب و هوا پاک نیاز دارند|
[ترجمه گوگل] همه بشریت به غذا، آب و هوای پاک نیاز یکسانی دارند[ترجمه ترگمان] تمام بشریت به غذا، آب و هوای پاک نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the condition or quality of being human.
• مشابه: human nature, humanness
• مشابه: human nature, humanness
- We make mistakes as part of our humanity.
[ترجمه گوگل] ما به عنوان بخشی از انسانیتمان اشتباه می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما به عنوان بخشی از انسانیت خود دچار اشتباه می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما به عنوان بخشی از انسانیت خود دچار اشتباه می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: compassion, sympathy, or humane concern.
• مترادف: compassion, sympathy
• مشابه: kindness, mercy
• مترادف: compassion, sympathy
• مشابه: kindness, mercy
- It was his humanity that brought about his efforts to end the suffering of others.
[ترجمه گوگل] این انسانیت او بود که باعث تلاش او برای پایان دادن به رنج دیگران شد
[ترجمه ترگمان] این انسانیت او بود که تلاش های خود برای پایان دادن به رنج دیگران را به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این انسانیت او بود که تلاش های خود برای پایان دادن به رنج دیگران را به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (pl.) a body of artistic and intellectual disciplines including philosophy, literature, history, and fine arts.
• مترادف: liberal arts
• مترادف: liberal arts