فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hugs, hugging, hugged
حالات: hugs, hugging, hugged
• (1) تعریف: to enfold or squeeze affectionately with the arms; embrace.
• مترادف: embrace
• مشابه: caress, cuddle, enfold, fold, press, snuggle, squeeze, wrap
• مترادف: embrace
• مشابه: caress, cuddle, enfold, fold, press, snuggle, squeeze, wrap
• (2) تعریف: to stay close to while moving beside or on.
- The prowler hugged the wall as he crept along.
[ترجمه گوگل] قایقران دیوار را در آغوش گرفت و در حال خزش بود
[ترجمه ترگمان] دزد دیوار را وقتی که می خزید، در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دزد دیوار را وقتی که می خزید، در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to hold firmly or fondly to, as to an idea; cherish.
• مترادف: cherish
• مشابه: cling to, embrace
• مترادف: cherish
• مشابه: cling to, embrace
- She hugged the thought of getting revenge.
[ترجمه گوگل] فکر انتقام گرفتن را در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان] او فکر انتقام گرفتن را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او فکر انتقام گرفتن را در آغوش گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to mutually embrace, esp. with fondness.
• مترادف: embrace
• مشابه: clinch, cuddle, snuggle
• مترادف: embrace
• مشابه: clinch, cuddle, snuggle
- They hugged and then parted.
[ترجمه گوگل] در آغوش گرفتند و بعد از هم جدا شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها همدیگر را بغل کردند و بعد از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها همدیگر را بغل کردند و بعد از هم جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: huggable (adj.), huggingly (adv.), hugger (n.)
مشتقات: huggable (adj.), huggingly (adv.), hugger (n.)
• : تعریف: a clasp with the arms, often showing affection; embrace.
• مترادف: embrace
• مشابه: caress, clinch, squeeze
• مترادف: embrace
• مشابه: caress, clinch, squeeze