huffy

/ˈhəfi//ˈhʌfi/

معنی: ترشرو، عصبانی
معانی دیگر: زودرنج، حساس، huffish ترشرو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: huffier, huffiest
مشتقات: huffily (adv.), huffiness (n.)
(1) تعریف: easily irritated or quickly offended; touchy; sulky.
مترادف: irritable, peevish, petulant, sulky, testy, touchy
مشابه: hypersensitive, moody, thin-skinned

- As a teenager, she was often huffy in the company of her mother.
[ترجمه گوگل] در نوجوانی، او اغلب در جمع مادرش خنده دار بود
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک نوجوان، او اغلب از شرکت مادرش ناراحت می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by sulky resentment.
مشابه: resentful, sulky, sullen

- Her response was only a huffy shrug.
[ترجمه گوگل] پاسخ او فقط یک شانه های خفن بود
[ترجمه ترگمان] جواب او فقط یک شانه بالا رفتن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to get huffy
رنجیدن،برخوردن به حیثیت و غیره

2. I, in my turn, became embarrassed and huffy and told her to take the money back.
[ترجمه گوگل]من هم به نوبه خودم خجالت کشیدم و خجالت کشیدم و گفتم پول را پس بگیر
[ترجمه ترگمان]من به نوبه خود دست پاچه و ناراحت شدم و به او گفتم پول را پس بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some customers get huffy when you ask them for their ID.
[ترجمه گوگل]برخی از مشتریان زمانی که از آنها شناسه خود را می خواهید عصبانی می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی از مشتریان از این که از آن ها برای کارت شناسایی سوال می کنید، سر در می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She gets all huffy if you mention his name.
[ترجمه گوگل]اگر اسمش را بیاورید کلافه می شود
[ترجمه ترگمان] اگه اسمش رو بگی، حالش بد میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They couldn't answer and became huffy that we weren't satisfied with the good treatment we were receiving.
[ترجمه گوگل]آنها نتوانستند جواب بدهند و از این که ما از برخورد خوبی که داشتیم راضی نبودیم، هول کردند
[ترجمه ترگمان]نتوانستند جواب بدهند و از این که از رفتار خوبی که ما دریافت کردیم راضی نبودیم، افسرده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was surprised by how huffy he was.
[ترجمه گوگل]از اینکه او چقدر خنده دار بود تعجب کردم
[ترجمه ترگمان] از اینکه اون چقدر عصبانی بود تعجب کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The flouncy fish gets particularly huffy about serrated edges, which tear rather than slice through its delicate flesh.
[ترجمه گوگل]ماهی لخت به خصوص در مورد لبه های دندانه دار که به جای برش دادن گوشت لطیف آن پاره می شود، خشمگین می شود
[ترجمه ترگمان]این ماهی به طور خاصی از لبه دندانه دار چاقو تیز می شود، که به جای آن تکه از گوشت لطیف آن را پاره می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He could get quite huffy at all her complicated ways.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست با تمام روش‌های پیچیده‌اش خنده‌دار شود
[ترجمه ترگمان]او می توانست از همه راه های پیچیده او راضی به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He became huffy, then nervous.
[ترجمه گوگل]هف شد و بعد عصبی شد
[ترجمه ترگمان]او عصبانی شد و بعد عصبی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can't you see how huffy he got when the same thing happened last time?
[ترجمه گوگل]نمی‌بینی وقتی دفعه قبل همچین اتفاقی افتاد چقدر عصبانی شد؟
[ترجمه ترگمان]نمی بینی این دفعه قبل چه اتفاقی افتاد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She stayed huffy a good while.
[ترجمه گوگل]او مدتی خفن ماند
[ترجمه ترگمان] یه مدتی هم ناراحت موند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stereotyped as huffy and inhospitable, the Shanghainese are downplaying these complaints on the one hand, and making subtle overtures on the other.
[ترجمه گوگل]شانگهایی ها که کلیشه ای خنده دار و غیر مهمان نواز هستند، از یک سو این شکایات را کم اهمیت جلوه می دهند، و از سوی دیگر، سخنان ظریفی می سازند
[ترجمه ترگمان]Stereotyped، افسرده و افسرده، این شکایات را با یک دست پنهان کرده و پیشنهادهای ظریف دیگری را در طرف دیگر نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You're huffy at being put on duty, but what is it for you to apologise to an old and honourable officer!
[ترجمه گوگل]تو از این که سرکار می شوی خفن می کنی، اما چه عذرخواهی از یک افسر پیر و شریف!
[ترجمه ترگمان]تو از این که این وظیفه را به عهده گرفته ای ناراحت شده ای، اما برای تو چه اهمیتی دارد که به یک افسر پیر و شریف عذرخواهی کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I told her she'd made a mistake and she got huffy with me.
[ترجمه گوگل]به او گفتم که اشتباه کرده است و او با من خنده‌دار شد
[ترجمه ترگمان]به او گفتم که اشتباه کرده و از من هم حوصله اش سر رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترشرو (صفت)
acid, vinegary, angry, grumpy, moody, morose, sullen, petulant, crabbed, dogged, gloomy, sulky, ill-humored, chuffy, rusty, mulish, gruff, huffy, humpy, pettish, huffish, ill-humoured, ill-natured, snuffy, vinegarish

عصبانی (صفت)
mad, feisty, furious, choleric, nervy, frenzied, short-tempered, frenetic, wrathful, nervous, pelting, huffy, maniac, frantic, high-strung, horn-mad, horn-red, red-hot, huffish, wreakful

انگلیسی به انگلیسی

• easily offended, sulky; arrogant, insolent
someone who is huffy is obviously annoyed or offended about something; an informal word.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
She stormed off in a huffy manner.
In a discussion about someone’s reaction, someone might say, “He got all huffy and defensive. ”
A person might express their frustration by saying, “Don’t get all huffy with me!”
ترشرو، عصبانی، دلخور، کینه
Ypu don't have to get huffy I'm just trying to help
عصبانی , دلخور
# She gets all huffy if you criticize her work
# I told her she'd made a mistake and she got huffy with me
touchy , feisty, thin skinned زود از کوره در رو، زودرنج، دیمه توشر به ترکی
Someone who is quick to take offence and is itching for a fight
I told him he needs to leave me alone and he got huffy.

بپرس