فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: huddles, huddling, huddled
حالات: huddles, huddling, huddled
• : تعریف: to gather in a small, close group.
• متضاد: disperse
• مشابه: assemble, cluster, crowd, gather, marshal, rally, round up, shepherd
• متضاد: disperse
• مشابه: assemble, cluster, crowd, gather, marshal, rally, round up, shepherd
- He huddled his family in the doorway out of the rain.
[ترجمه حمید رشیدی] او خانواده اش را از زیر باران به آستانه در ورودی گرد اورد.|
[ترجمه گوگل] او خانواده اش را از زیر باران در درب خانه جمع کرد[ترجمه ترگمان] تمام اعضای خانواده اش را در آستانه در جمع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to move close together; push in against one another as when sharing something such as heat.
• متضاد: disperse
• مشابه: assemble, bunch, cluster, concentrate, congregate, converge, crowd, gather, mass
• متضاد: disperse
• مشابه: assemble, bunch, cluster, concentrate, congregate, converge, crowd, gather, mass
- They huddled together in the bitter cold of the cabin.
[ترجمه گوگل] در سرمای شدید کابین دور هم جمع شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها در سرمای گزنده کلبه به هم چسبیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها در سرمای گزنده کلبه به هم چسبیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to draw in, as to oneself; curl up or crouch.
• مترادف: curl up
• متضاد: sprawl
• مشابه: crouch, nestle, snuggle
• مترادف: curl up
• متضاد: sprawl
• مشابه: crouch, nestle, snuggle
- She huddled close to the fire.
[ترجمه گوگل] نزدیک آتش جمع شد
[ترجمه ترگمان] او به آتش نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به آتش نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in football, to gather in a huddle.
- The players huddled, and the quarterback called the play.
[ترجمه گوگل] بازیکنان دور هم جمع شدند و بازیکن کوارتربازی را صدا زد
[ترجمه ترگمان] بازیکنان دور هم جمع شدند و بازیکن خط حمله را صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازیکنان دور هم جمع شدند و بازیکن خط حمله را صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to meet, usu. in a small, close group, to discuss or confer.
• مشابه: caucus, confer, consult, convene, deliberate, forgather, meet
• مشابه: caucus, confer, consult, convene, deliberate, forgather, meet
- The buyers huddled for a few minutes before agreeing to the price.
[ترجمه گوگل] خریداران قبل از توافق با قیمت، چند دقیقه جمع شدند
[ترجمه ترگمان] خریداران چند دقیقه قبل از موافقت با این قیمت تنگ هم جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خریداران چند دقیقه قبل از موافقت با این قیمت تنگ هم جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: huddlingly (adv.), huddler (n.)
مشتقات: huddlingly (adv.), huddler (n.)
• (1) تعریف: a small group of people or animals, pushed or drawn together.
• مترادف: knot
• مشابه: assembly, cluster, covey, group
• مترادف: knot
• مشابه: assembly, cluster, covey, group
- One penguin was not allowed to join the huddle.
[ترجمه گوگل] یکی از پنگوئنها اجازه نداشت به جمع بپیوندد
[ترجمه ترگمان] یک پنگوئن اجازه ورود به دور هم را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک پنگوئن اجازه ورود به دور هم را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in football, a gathering of a team's players to get instructions for the next play.
- The players moved quickly out of the huddle.
[ترجمه گوگل] بازیکنان به سرعت از جمع خارج شدند
[ترجمه ترگمان] بازیکنان به سرعت دور هم جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازیکنان به سرعت دور هم جمع شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a small private discussion or conference, or the group gathered for it.
• مشابه: conference, discussion, gathering, meeting
• مشابه: conference, discussion, gathering, meeting
- I want to have a huddle with the two of you before the meeting.
[ترجمه گوگل] من می خواهم قبل از جلسه با شما دو نفر جمع و جور کنم
[ترجمه ترگمان] من می خواهم قبل از جلسه با شما دو نفر دور هم جمع بشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من می خواهم قبل از جلسه با شما دو نفر دور هم جمع بشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید