صفت ( adjective )
• (1) تعریف: done or occurring every hour.
- The trains run hourly.
[ترجمه گوگل] قطارها ساعتی حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان] قطارها هر ساعت حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قطارها هر ساعت حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like to hear the hourly chiming of the bells.
[ترجمه گوگل] من دوست دارم صدای زنگ ساعتی را بشنوم
[ترجمه ترگمان] دوست دارم صدای زنگ ساعت ناقوس را بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوست دارم صدای زنگ ساعت ناقوس را بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: by the hour.
- The workers are paid hourly wages while the managers get a yearly salary.
[ترجمه گوگل] به کارگران دستمزد ساعتی پرداخت می شود در حالی که مدیران سالانه حقوق دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان] کارگران دست مزد ساعتی را پرداخت می کنند در حالی که مدیران حقوق سالیانه دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارگران دست مزد ساعتی را پرداخت می کنند در حالی که مدیران حقوق سالیانه دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: frequent.
قید ( adverb )
• (1) تعریف: each hour.
- We check the patients hourly.
[ترجمه گوگل] ما بیماران را هر ساعت چک می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما بیماران را ساعتی بررسی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما بیماران را ساعتی بررسی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: frequently.